درون هریک از ما انسانها یک چراغ جادو وجود دارد که بچهغولی قدرتمند و درعین حال، بیشعور در آن پنهان شده است. اگر این بچهغول از چراغ جادو بیرون بیاید، میتواند براساس نوع فرمانی که به او میدهیم، ما را بهسمت خوشبختی و موفقیت یا ناکامی و بدبختی ببرد. این بچهغول با اوصاف ذکرشده، برای ما رحمت و نعمت است؛ نه زحمت و نقمت. در دنیای شلوغ و پراسترس امروز، پیشرفت چشمگیر فناوری باوجود تمام فوایدی که برای ما دارد، به رشد فردی و تمرکز ذهنیمان آسیب میرسانَد؛ چون ما را با سرعت پیش میبَرَد و تمرکز با سرعت، همخوانی و سازگاری ندارد. مشغلهها و درگیریهای روزمره، مانع از تمرکز و رشد فردی ما میشوند. رشد فردی و تمرکز ذهنی، مرهون شناختی هستند که ما دربارۀ مغز (Mind) و به دیگر سخن، ذهن و شخصیت خویش بهدست میآوریم. اگر برای مغزمان برنامهریزی صحیح داشته باشیم، قطعاً در کارهایمان موفق خواهیم شد. متأسفانه در دنیای امروز، بیشتر ما باوجود مراقبت بسیار زیاد از جسممان، چندان مراقب سلامت ذهن، مغز و شخصیت خود و اطرافیانمان دربرابر آسیبهای گوناگون تهدیدکنندۀ آنها نیستیم. برای مراقبت از ذهن و بچهغول نهفته در آن، راهی نداریم جز اینکه در نخستین گام، چراغ جادوی ذهنمان را روشن نگه داریم و بچهغولی را که در آن پنهان شده است، بیشتر و بهتر بشناسیم.
براساس تقسیمبندیای که پاول دی. مکلین در دهۀ 1960 صورت داده است، مغز ما انسانها سه قسمت دارد: مغز خزنده (نباتی) که پایینترین قسمت مغز است؛ مغز میانی (سیستم لیمبیک)؛ مغز جدید (کورتکس/ نئوکورتکس) که جایگاه عقل، منطق و استدلال است. چراغ جادوی ذهن ما و بچهغول بیشعور نهفته در آن، در قسمتهای نباتی و لیمبیک مغزمان قرار دارند که مرکز عواطف، هیجانها و احساسات هستند و در آنها از عقل و منطق، خبری نیست. قسمت کورتکس مغز ما بسیار رنجور و ناتوان است؛ برعکس دو بخش دیگر که فوقالعاده قدرتمندند.
در تقسیمبندیای دیگر، مغز دارای دو بخش است: یکی خودآگاه (Conscious) که مرکز عقل و منطق است و دیگری ناخودآگاه (Unconscious) که مرکز عواطف و احساسات است. قسمت ناخودآگاه مغز، قدرت بیشتری در مقایسه با قسمت خودآگاه آن دارد.
مغز دارای ساختاری پیچیده و شگفتانگیز است؛ بهگونهای که در هر سانتیمتر مربع آن، پنجاهمیلیون سلول عصبی وجود دارد. مغز ما دو درصد از وزن کل بدنمان را تشکیل میدهد و وزن آن، حدود یک کیلو و چهارصد گرم است؛ اما درعین حال، 25 درصد از انرژی و اکسیژن بدن ما را مصرف میکند. سوخت مغز ما گلوکز و کربوهیدرات است. استخوان جمجمه از مغز دربرابر آسیبهای فیزیکی محافظت میکند. مغز در یک مایع مغزی- نخاعی شناور است که با حرکتهای خود، مانع صدمهدیدن آن میشود. برای فعالیت بدن، روزانه دوهزار کالری انرژی لازم است که یکچهارم آن را مغز مصرف میکند. این میزان انرژی در مقایسه با انرژی موردنیاز برای بزرگترین اَبَرکامپیوترهای جهان، بسیار کمتر و درعین حال، سرعت و بازدهی مغز نسبتبه آنها بهمراتب بیشتر است. یکسوم از خونی که قلب پمپاژ میکند، به مغز فرستاده میشود تا با استفاده از آن کار کند. مغز در زمانی بسیار کوتاه بهمیزان یکدههزارم ثانیه به هر محرکی پاسخ میدهد. طبق نظر مشهور، تعداد سلولهای مغز ما دَه بهتوان یازده است. این میزان درطول حیاتمان بهسبب بروز آسیبهای فیزیکی و روانی کاهش مییابد و برخلاف سلولهای دیگر اعضای بدنمان، سلولهای ازدسترفتۀ مغز ترمیم و جبران نمیشوند.
مسئولیت اصلی مغز، دریافت اطلاعات و پیامها از جهان اطراف است. بررسیهای صورتگرفته نشان میدهد در هر ثانیه، یازدهمیلیون قطعۀ اطلاعاتی میتواند وارد مغز ما شود. حال، اگر این پیامها خوب باشند، چراغ جادوی ما همیشه روشن است و بچهغول فاقد شعور و فهم، پیامهای دریافتی را اجرا میکند. اگر این پیامها بد باشند نیز بچهغول بدون توجه به نوعشان آنها را دریافت و اجرا خواهد کرد. مغز توسط حواس پنجگانه، پیامهای گوناگون را از محیط اطراف میگیرد. هرقدر ارتباط ما با محیط پیرامونمان بیشتر باشد، مغز ما بیشتر رشد میکند و قدرت بیشتری برای پردازشکردن مسائل بهدست میآورد؛ برعکس، هرچقدر منزویتر باشیم، مغزمان اطلاعات کمتری دریافت میکند و درنتیجه، رشد آن دچار اختلال میشود. دلیل تمام شکستها و ناکامیهای ما در زندگیمان این است که بچهغول نهفته در ذهن خویش را نشناختهایم و قادر نیستیم از بیشعوری آن بهنفع رشد و پیشرفتمان بهره گیریم.
مغز پساز دریافت پیام، آن را پردازش، ذخیره و سپس در موقعیت مقتضی بازآوری میکند. کابوسدیدن ما نشاندهندۀ آن است که قادر به مدیریتکردن بچهغول درون ذهنمان نیستیم و بنابراین باید اقداماتی را برای حل مشکل انجام دهیم؛ همچنین درصورت دچارشدن به توهم باید درصدد انجامدادن اقدامات درمانیای باشیم که درنتیجۀ آنها مغزمان بهجای ساختن اطلاعات غیرواقعی بتواند اطلاعات واقعی را از محیط دریافت کند.
مغز ما اتاق فرمان وجود ماست؛ بدان معنا که فرایندهای اندیشیدن، احساسکردن و انجامدادن کارها در آنجا برنامهریزی میشود و سپس رفتار ما بهعنوان انعکاس این سه فرایند تحقق مییابد. مقولههای فکر، احساس و رفتار بر یکدیگر اثرهای مثبت و منفی میگذارند و میان آنها گونهای تأثیروتأثر متقابل برقرار است. رفتارهای ما در افکار و احساساتمان ریشه دارند؛ بدان معنا که درست یا نادرستبودن افکار و احساسات ما موجب درستی یا نادرستی رفتارهایمان میشود. مشکل بسیاری از افراد این است که برمبنای احساسات تصمیم میگیرند و درنتیجه، عملی نادرست انجام میدهند. عمل و رفتار نادرست، ما را بهسوی اعمال و رفتارهای نادرست بعدی سوق میدهد و این سلسله بهصورت دومینووار ادامه مییابد.
وقتی بچهغول بیشعور درونمان را یافتیم و شناختیم، در فعالیتهای زندگی روزمرۀ خود، موفق خواهیم بود و به آرامش خواهیم رسید. برای دستیابی به چنین آرامشی باید بتوانیم با چالشهای گوناگون زندگیمان بهشکل درست روبهرو شویم و دربرابر تهدیدها سر خم نکنیم؛ البته نباید انتظار داشته باشیم که درپی شناخت بچهغول درونمان بتوانیم تمام مشکلات خود را حل کنیم؛ اما قطعاً خواهیم توانست با آنها کنار بیاییم و از شکستها پُلی برای پیروزشدن در آینده بسازیم. برای کنارآمدن با مشکلات میتوانیم از دو راهکار استفاده کنیم: یکی سازشگری و دیگری سازگاری. اگر در شکستهایمان دیگران را مقصر اصلی بدانیم، هرگز نخواهیم توانست در کار موردنظرمان موفق شویم؛ چون بچهغول بیشعور درونمان را نشناختهایم. برخی باورهای نادرست از دوران کودکی در وجود ما انباشته شده و رسوب کرده است که ازطریق شناخت بچهغول درونمان میتوانیم از شر آنها رهایی یابیم.
منظور از این بچهغول، ضمیر ناخودآگاه ماست که بخش اصلی شخصیتمان را میسازد و بقای ضمیر خودآگاه ما وابسته به آن است. حدوسط این دو بخش، ضمیر نیمهآگاه نام دارد. قسمتهای خودآگاه و نیمهآگاه به مغز دروغگو شهرت دارند و قسمت ناخودآگاه به مغز راستگو مشهور است. ضمیر خودآگاه، دَه درصد از شخصیت ما را تشکیل میدهد که قابل مشاهده است و بُعد اجتماعی دارد. نَوَد درصد باقیمانده از شخصیتمان را که شخصیت اصلی و واقعی ماست، ضمیر ناخودآگاه و نیمهآگاه میسازند. بچهغول وجود ما در همین قسمت نهفته است و تمام خوب و بدِ زندگیمان را رقم میزند. ضمیر خودآگاه نه کاملاً قابل اعتماد است و نه مطلقاً میتوان آن را رد کرد. مقولههای اراده، منطق، انتقاد، خلاقیت و حل مسئله با این بخش مرتبط هستند. ضمیر خودآگاه از توان و قدرت کافی برخوردار نیست؛ برعکس، ضمیر ناخودآگاه، فاقد شعور است؛ ولی قدرت دارد و غول است. هر تصمیمی که از ضمیر ناخودآگاه سرچشمه بگیرد، بهسبب داشتن مبنای احساسی و هیجانی، قطعاً نادرست خواهد بود و باید حتماً رنگوبویی از ضمیر خودآگاه بگیرد؛ اما چون ضمیر خودآگاه از توان کافی برخوردار نیست، باید با استفاده از ترفندهایی به آن کمک کنیم تا بر ضمیر ناخودآگاه ما چیره شود.
ضمیر نیمهآگاه بهرغم قرارگرفتن جزو ضمیر ناخودآگاه با آن تفاوتهایی دارد و حاوی اطلاعاتی است که با قدری تلاش میتوانیم به آنها دست یابیم؛ برخلاف ضمیر ناخودآگاه که دسترسی به اطلاعات آن دشوار است. کارهایی که براساس ضمیر ناخودآگاه انجام میدهیم، ازنوع غیرارادی نیستند؛ بلکه درواقع، آنها را بدون توجه انجام میدهیم؛ بنابراین، درصورت موفقیت در توجه میتوانیم کارهایی را که تاکنون، قادر به انجامدادنشان نبودیم، با موفقیت انجام دهیم. در حالت عادی، ضمیر ناخودآگاه برای همۀ افراد، قابل مشاهده نیست؛ ولی با استفاده از علائم و شواهدی میتوان آن را مشاهده کرد. در ضمیر ناخودآگاه ما تمام تجربیات، خوبیها، بدیها، زشتیها، زیباییها، اطلاعات، عادات، خاطرات، شکستها، پیروزیها، امیدها، ناامیدیها، عواطف، احساسات، تصورات، نگرشها، ارزشها، باورها، ترسها، نگرانیها و... جمع شدهاند و تصمیمهای زندگیمان را براساس این دادهها میگیریم؛ بنابراین، اگر این دادهها خوب باشند، تصمیمهای ما خوب و درست خواهند بود و بالعکس. بسیاری از بیماریهای روانی و حتی جسمی ما در ضمیر ناخودآگاهمان ریشه دارند. ازطریق شناخت بچهغول بیشعور درون خویش و روشنکردن چراغ جادوی وجودمان میتوانیم به موفقیت و پیشرفت دست یابیم.
صوت جلسه
فایل های مرتبط
# | عنوان | دریافت |
1 | خلاصه بچه غول ذهن خود را بشناسیم جلسه اول | دریافت فایل |