در حال بارگذاری
دانلود اپلیکیشن

جلسۀ هفتم: من کیستم؟

در جلسات قبل دربارۀ هویت سخن گفتیم و ویژگی‌های افراد باهویت را برشمردیم؛ همچنین مقولۀ سازگاری را به‌عنوان یکی از مهم‌ترین خصوصیات این افراد بررسی کردیم و تفاوت آن با سازشگری را شرح دادیم.
امروزه، هوش مشخصاً عبارت از میزان سازگاری افراد با محیط اطرافشان است. تطابق و سازگاری فرد با محیط، هوش زیاد او را نشان می‌دهد و خود، یک توانایی و مهارت مهم محسوب می‌شود؛ اما هر فرد باهوشی لزوماً سازگار نیست.
سازش یعنی تسلیم‌شدن دربرابر مسائل گوناگون و پذیرفتن وضعیت موجود. در فرایند سازشگری، فرد، مطیع موقعیت‌ها و مسائل مختلف است و به‌علت ترس، در وضعیتی که برایش مطلوب نیست، باقی می‌مانَد و دنباله‌روی می‌کند. افراد سازشگر، قدرت ابراز وجود ندارند. آنان انسان‌هایی منفعل‌اند و در موقعیت‌های گوناگون، هیچ‌گونه خلاقیتی نشان نمی‌دهند؛ زیرا هنگام سازشگری، هورمون کورتیزول به‌میزانی بسیار زیاد ترشح می‌شود و از خلاقیت جلوگیری می‌کند. داستان زندگی و عملکرد فرد سازشگر، چیزی نیست جز سوختن و ساختن و نهایتاً باختن.
درمقابل، سازگاری یعنی انعطاف‌پذیری و هدفمندی، به حریت افراد احترام‌گزاردن و درعین حال، اختیاردار زندگی خود یودن. انسان‌های سازگار به‌راحتی قادر به همدلی‌کردن با دیگران هستند. افراد هدفمند در موقعیت‌های گوناگون، سازگاری پیشه می‌کنند و از آن سوی، یکی از روش‌های سازگاری، هدفمندبودن است.
سازگاری، مراحلی بدین شرح دارد:
الف) تغییردادن محیط ازطریق ابرازگری، اثرگذاری و...؛
ب) تغییردادن خود درصورت امکان‌پذیرنبودن مورد قبلی (هدفمندی و صبرکردن در سختی‌ها برای رسیدن به اهداف موردنظر)؛
ج) جداشدن از محیط یا فرد درصورت امکان‌پذیرنبودنِ دو مورد قبل.
در فرایند همدلی درک می‌کنیم که افراد مختلف به‌لحاظ شخصیتی با یکدیگر تفاوت‌هایی دارند و هر انسان به‌نوعی منحصربه‌فرد است. اگر چنین تفکری داشته باشیم، قدرت سازگاری‌مان افزایش می‌یابد؛ چنان‌که مثلاً در طبیعت، هیچ عنصری به‌اندازۀ آب، انعطاف‌پذیر نیست؛ اما همین آب وقتی در مسیر حرکت خود به مانعی می‌رسد، شدید و مصمم، راهش را باز می‌کند و جریان آن تداوم می‌یابد.
وقتی احساساتمان را سرکوب می‌کنیم، هورمون کورتیزول به‌میزانی زیاد در بدن ما ترشح می‌شود و بدین ترتیب، کورتکس که مسئول اراده در مغز ماست، ازکار می‌افتد.
هنگام بروز خشم، دو واکنش می‌توانیم نشان دهیم: یکی فروخوردن خشم و دیگری فرونشاندن آن. منظور از فروخوردن خشم، سرکوب‌کردن آن است که فوران خشم را به‌دنبال دارد؛ ولی فرونشاندن خشم به‌معنای مدیریت‌کردن آن است که خود، یک مهارت محسوب می‌شود. بهترین کار هنگام بروز خشم آن است که این هیجان را به‌نحو احسن مدیریت و با استفاده از روشی مناسب ابراااز کنیم.
حال، این سؤال مطرح می‌شود که چگونه می‌توانیم سازگاری را به فرزندانمان آموزش دهیم. در پاسخ می‌توان گفت به‌طور کلی، در فرایند آموزش‌دهی هر چیزی به فرزندمان باید بتوانیم بر ناخودآگاه او اثر بگذاریم؛ مثلاً برای اینکه به کودکمان آموزش بدهیم که در هر موقعیتی خودش را در اولویت قرار دهد و هم‌زمان برای دیگران نیز ارزش و اهمیت قائل باشد، می‌توانیم نُه شکلات به او بدهیم و از وی بخواهیم پنج‌تا را برای خودش بردارد و چهارتای دیگر را به دو نفر از دوستانش بدهد.
ازنظر ویکتور فرانکل، مطرح‌کنندۀ روش لوگوتراپی (معنادرمانی) در علم روان‌شناسی، هر انسانی برای دستیابی به حال خوب و موفقیت باید حتماً دلیلی برای زندگی‌کردن داشته باشد. وقتی در زندگی‌مان هدف داشته باشیم، به‌واسطۀ این هدف‌داشتن به انسانی سازگار تبدیل می‌شویم و چنانچه قادر به تغییردادن وضعیت دشوار نباشیم، خودمان را تغییر می‌دهیم و با محیط، سازگار می‌شویم. همان‌گونه که پیشتر نیز اشاره کردیم، این کار با سازشگری تفاوت دارد؛ زیرا انسان سازگار، براساس اختیار خود و به‌خاطر ثمری که درنهایت به‌دست می‌آورَد، مسائل و سختی‌ها را می‌پذیرد و از این رهگذر، حتی می‌تواند بر محیط نیز اثر بگذارد.
فرانکل در روش درمانیِ خود، نخستین سؤالی که از مراجعانش می‌پرسید، این بود که چرا باوجود این‌همه مشکلی که در زندگی‌شان دارند، خودکشی نمی‌کنند. پاسخی که هریک از آنان به این سؤال می‌دادند، اولین دلیل برای تأیید سازگاری‌شان با مشکلات بود.
نکتۀ درخور توجه در این بحث، آن است که هدف هر فردی با هدف فرد دیگر تفاوت دارد؛ بنابراین، هدفی که دستیابی به آن، حال ما را خوب می‌کند، لزوماً نمی‌تواند موجب خوب‌شدن حال فرد دیگر شود.
رشد، زمانی محقق می‌شود که چالش به‌وجود آید. سازگاری یا ناسازگاری فرد هنگام مواجهۀ او با اختلاف‌نظرها و تفاوت‌های سلیقه‌ای معنا می‌‌یابد. فرد سازگارشونده هرگز خود را با دیگران مقایسه نمی‌کند و معیار او برای مقایسه، فقط خودش است.
در فرایند تعامل با افراد مختلف، تفاهم یعنی فهمیدن و پذیرفتن این موضوع که ما انسان‌ها یکسان نیستیم و با هم تفاوت داریم.
سازگاری، مهارت و توانایی منطبق‌شدن با وضعیت‌های گوناگون است؛ اما سازشگریِ متمادی، باعث ایجاد درماندگیِ آموخته‌شده می‌شود.
شرط مهم سازگاری آن است که هرگاه انسان بداند سختی‌ای که متحمل می‌شود، ثمری درپی دارد، به مرتبۀ پذیرش می‌رسد؛ بنابراین، درمجموع می‌توان گفت درایت و ابتکارعمل در سازگاری‌کردن است.
علت ضرورت‌‌یافتن سازگاری آن است که تغییرات در زندگی همۀ ما اجتناب‌ناپذیرند و هر انسانی در ادوار گوناگون زندگی‌اش چاره‌ای جز رویارویی با مسائل گوناگون ندارد.
برای دستیابی به موفقیت باید بکوشیم و همواره روش‌های نوین را یاد بگیریم، طبق پیش‌فرض‌های قبلی ذهنمان پیش نرویم و همواره دربارۀ آن‌ها تجدیدنظر کنیم. هرچقدر بیشتر بتوانیم با موقعیت‌های جدید هماهنگ شویم، اعتمادبه‌نفس در وجود ما افزایش می‌یابد و بدین ترتیب، مهارت و توانایی بیشتری در سازگاری با موقعیت‌ها و مسائل گوناگون خواهیم داشت. در یک کلام، سازگاری، نهایت تعامل است و هرگز نباید از تفاوت‌ها و تضادها بترسیم.

ویدیو جلسۀ هفتم

صوت جلسه

00:00 00:00

فایل های مرتبط

# عنوان دریافت
1 خلاصه من کیستم جلسه هفتم دریافت فایل

برای دوستان خود ارسال کنید.

از طریق زیر می توانید این مطلب را برای دوستان خود ارسال کنید.

واتساپ تلگرام