رمز نفوذ در انسانها و جذب همراهیشان ایجاد محبوبیت و مقبولیت است. این تکنیک مورداستفاده برای ایجاد و تقویت ارتباط مؤثر را میتوان بهمثابۀ چتری بالای سر بقیۀ تکنیکها دانست.
کودکان معمولاً کسی را مقبول میدانند که موردعلاقه و محبوبشان باشد؛ اما هرقدر بزرگتر میشوند، بیشتر یاد میگیرند که مقبولیت و محبوبیت را از یکدیگر تفکیک کنند؛ بدان معنا که بعداز پشتسرگذاشتن دوران کودکی، ممکن است کسی درعین محبوببودن برایشان، ازنظر آنان، از مقبولیت کافی برای حلکردن یک مسئلۀ خاص برخوردار نباشد.
محبت بدون قیدوشرط، رمز پیروزی و نفوذ در اطرافیان است؛ بنابراین، حتی اگر فرزندمان مرتکب اشتباهی شد، محبت ما به او نباید هیچگاه کم یا قطع شود. درواقع، ما در هر حالتی فرزندمان را دوست داریم؛ اما رفتار و فعل نادرستش را نه.
دیگر تکنیک مورداستفاده برای برقراری ارتباط مؤثر، همدلی است که در تعریفی مختصر و مفید میتوان آن را عبارت از پذیرش در احساسات (نه رفتار) دانست؛ به زبان ساده، منظور از همدلی آن است که هریک از ما قبلاز انجامدادن هر کار یا اتخاذ هر تصمیمی خود را بهجای دیگران بگذاریم و به مسائل گوناگون ازدیدگاه آنان بنگریم.
شایان ذکر است که همدلی با همدردی تفاوت دارد. همدردی صرفاً درحد زبان و سخنگفتن است؛ اما در فرایند همدلی میکوشیم در احساسات طرف مقابلمان شریک شویم؛ مثلاً وقتی با فرزندمان همدلی میکنیم، درواقع، هماندازه و همسال او میشویم و دنیا را ازنگاهش میبینیم؛ بدین ترتیب میتوانیم بفهمیم وی چه احساساتی را تجربه میکند و در چه موقعیتی قرار دارد.
همدلی باعث میشود قضاوتهای نادرست ما دربارۀ دیگران به کمترین میزان برسد؛ چون چهارچوبهای ذهنیمان را به آنان نزدیک میکنیم، به پدیدهها و مسائل گوناگون ازنگاه آنها مینگریم و بدین ترتیب، به علتهای واقعی و درست رفتارهایشان پی میبریم. در فرایند همدلی، از وجود و ذهن خودمان بیرون میآییم و فارغ از پیشفرضهایی که داریم، میکوشیم دنیای ذهنی طرف مقابلمان را بشناسیم.
با توجه به آنچه گفتیم، در یک کلام میتوان همدلی را عبارت از قدرت درک نظرهای دیگران و مخالفت خود را با موافقت آغازکردن دانست؛ درمقابل، اموری همچون ترحم، دلسوزی و ایمانآوردن به طرف مقابل، هرگز مصداق همدلی نیستند و از این روی باید از آنها پرهیز کرد.
همدلی سه رکن مهم دارد: نخست، شناخت درست طرف مقابل؛ دوم، احترامگزاردن به او؛ سوم، درک احساسات وی.
در فرایند همدلی، استدلال و نصیحت، هیچ جایی ندارد و برای همدلیکردن با دیگری، ابتدا باید فضایی را ایجاد کنیم تا در آن، احساسات وی بروز کنند. اگر بهعلت ناآگاهی، این احساسات را خفه کنیم یا ازطریق نصیحتکردن و استدلالآوردن، روی آنها سرپوش بگذاریم، مخاطبمان به آتشفشانی از نفرت و خشم تبدیل میشود.
وقتی کودکانمان پنجساله میشوند، میتوانیم همدلیکردن را به آنان بیاموزیم؛ بدین نحو که مثلاً اگر دَه خوراکی داریم، به کودک یاد میدهیم که روند خوردنمان از آنها به این شکل باشد: «یکی تو و یکی من»؛ همچنین هنگام دوچرخهسواری با خواهر یا برادرش به او میآموزیم که یک دُور، او بازی کند و یک دُور، خواهر یا برادرش.
ازطریق این تمرینها کودکانمان میآموزند که دیگران و احساساتشان را درنظر بگیرند و در تمام دورههای زندگی خود بهخاطر داشته باشند که همه چیز، متعلق به همه کس است؛ نه متعلق به یک شخص یا گروه خاص.
همدلیکردن با دیگران، فوایدی دارد که مهمترینشان بدین شرحاند:
- تخلیۀ هیجانی و رسیدن به آرامش؛
- شکستن مقاومتها و کاهشیافتن بحرانها؛
- ایجاد احساس امنیت و اطمینان؛
- آمادگییافتن برای پذیرش و اصلاح؛
- کاهشیافتن شکاف ارتباطاتی؛
- تحکیم روابط؛
- نفوذ در افراد؛
- افزایشیافتن عزتنفس و اعتمادبهنفس.
صوت جلسه
فایل های مرتبط
# | عنوان | دریافت |
1 | خلاصه ارتباط مؤثر جلسه دهم | دریافت فایل |