راه ارتباطیافتن با هرکسی متفاوت از دیگری است و فرزندان یک خانواده هم به طُرُق مختلفی تحت تأثیر قرار میگیرند.
ژنهای متفاوت، وضعیت خانواده در دوران زندگی فرزندان، معلمان، مطالبی که به فرزندان آموزش داده میشود و...، همگی بر این مسئله، مؤثر واقع میشوند که روزنۀ ارتباطیِ هر فردی کجا باشد.
اصول اساسی برقراری ارتباط درخصوص همۀ افراد صدق میکنند و در تمام ارتباطات ما، اعماز رابطه با فرزندان، شاگردان، والدین، همکاران و... کاربرد دارند.
ارتباط چیست؟
در تعریفی مختصر و مفید میتوان گفت ارتباط عبارت است از فرایند انتقال پیام یا محرک (اطلاعات، احساسات، اندیشهها، نگرشها و رفتارها) به دیگران برای ایجاد تغییر در رفتارهای آنان.
با توجه به هدفی که از برقرارکردن ارتباط داریم، علاوهبر انتقال پیام، مهم است که معنای پیام نیز بهدرستی و همانگونه که موردنظرمان است، به مخاطب انتقال داده شود تا نتیجۀ مطلوب بهدست بیاید. درصورت حاصلنشدنِ این نتیجۀ مطلوب درمییابیم که فرایند ارتباط را بهدرستی، در بستر مناسب و با توجه به مخاطبمان پیش نبردهایم.
صِرفِ صحیحبودنِ یک پیام، تغییر موردنظر را در مخاطب ایجاد نمیکند؛ زیرا صحیحترین گزارههای منطقی و تربیتی هم اگر درست انتقال داده نشوند، برای طرف مقابل، کارآمد نخواهند بود.
ارتباط در نخستین گام باید اعتماد و اطمینان قلبی را در مخاطب ایجاد کند.
بهجای اینکه ابتدا از دیگران انتظار داشته باشیم، باید بتوانیم خودمان را با آنها و تمام ویژگیهایشان تطبیق دهیم؛ به دیگر سخن، برای اینکه بتوانیم پیام را بهصورتی مناسب به مخاطبمان انتقال دهیم، باید وارد دنیای احساسات وی شویم و بکوشیم او را درک کنیم. اگر بتوانیم مخاطبمان را درک کنیم و او را همانگونه که هست (نه آنگونه که میخواهیم باشد)، بپذیریم، به نخستین پله از اثرگذاری در ارتباط دست یافتهایم.
برآوردهنشدن انتظار (توقع)، باعث شکلگیری خشم در وجودمان میشود و به ما و مخاطبمان بهعنوان دو طرف رابطه آسیب میزند.
مخاطب ما همانگونه که هست، زندگی میکند و چنانچه انتظاراتمان ازسوی او برآورده نشود، خشم در رابطه بروز خواهد کرد؛ بنابراین، در نخستین گام باید بکوشیم مخاطبمان را خوب و درست بشناسیم و از ویژگیهای گوناگونش آگاهی یابیم. بدین منظور باید از خودمان بپرسیم او چه حساسیتهایی دارد و آن حساسیتها ازنوع سمعی هستند یا بصری.
در گام دوم باید بتوانیم از این دانش، آگاهی، مهارت و تکنیکهایی مانند همدلی، القا، شخصیتشناسی، محبوبیت و زبان بدن که آموختهایم، استفاده کنیم و آنها را در ارتباطهایمان بهکار گیریم.
ارتباط، امری سهل ممتنع است؛ بدان معنا که بهراحتی میتوان دربارهاش سخن گفت؛ اما دستیابی به آن در عمل، چندان آسان نیست و تلاش و مداومتی چشمگیر را میطلبد.
ارتباط ازنوع ایجادشدنی است؛ نه ایجادکردنی؛ یعنی صرفاً ازطریق عمل و تحمیل ازسوی ما شکل نمیگیرد؛ به عبارت دیگر، ارتباط نه ازگونۀ تحمیلی، بلکه دارای ماهیت تشویقی است؛ بدان معنا که مخاطب ما باید از شوق کافی برای برقرارکردن ارتباط با ما برخوردار باشد.
ارتباط را میتوان به باغبانیکردن تشبیه کرد؛ بدان معنا که وقتی مثلاً بذر گلی را میکاریم، آن بذر صرفاً درنتیجۀ فعل ما به گل تبدیل نمیشود؛ بلکه قبلاز کاشتهشدن، خودش باید پتانسیل گلشدن را داشته باشد. نقش ما بهعنوان باغبان، این است که بستر مناسبی را برای رشد آن بذر فراهم کنیم و این قابلیت را در وجودش ازبین نبریم.
ارتباط، بیشتر از اینکه مقولهای منطقی باشد، ماهیت هیجانی و احساسی دارد و بنابراین، در آن باید ازطریق احساسات به ضمیر ناخودآگاه مخاطبمان راه یابیم؛ البته در اینجا احساساتی را درنظر داریم که متعادل و ممزوج با عقل هستند.
مغزهای سهگانه عبارتاند از:
الف) مغز نباتی که مرکز تنظیم فعالیتهای غیرارادی ارگانهای بدن مثل قند خون است؛
ب) کورتکس (قشر خاکستری) که مرکز تفکر، تعقل، اختراعات و اکتشافات است؛
ج) سیستم لیمبیک (مغز میانی) که مرکز هیجاناتی شامل ترس، خشم و... است.
هرچقدر کورتکس و سیستم لیمبیک با یکدیگر هماهنگتر باشند، رفتارهایی متعادلتر و سالمتر را مشاهده خواهیم کرد. خشم اگر متعادل و بجا باشد، اصلاً بد نیست. ترس بجا و متعادل نیز نهتنها بد نیست؛ بلکه حتی باعث بقای انسان میشود.
در فرایند ارتباط مؤثر باید با استفاده از سیستم لیمبیک به درون انسانها و ضمیر ناخودآگاهشان نفوذ کنیم. بدون درک احساسات مخاطبمان، حتی اگر منطقیترین جملات را به او بگوییم، عملاً بر وی هیچ اثری نخواهیم گذاشت.
وقتی فرزند نوجوانمان در اوج هیجان احساس میکند زیبا یا باهوش نیست، ما بهعنوان والدینش هرچقدر هم سعی کنیم با استفاده از تستهای مختلف و استدلالهای گوناگون به او بگوییم زیبا یا باهوش است، نخواهیم توانست تغییری در تصور او دربارۀ خودش ایجاد کنیم.
تا وقتی ارتباط مؤثر برقرار نشود، هیچ پیامی منتقل نخواهد شد. وقتی رابطه براساس اعتماد شکل گرفت، میتوانیم انتظار داشته باشیم پیامها نیز انتقال یابند. نکتۀ مهمی که باید همواره بهخاطر داشته باشیم، آن است که اگر رابطۀ ما با فردی تخریب شد، ممکن است قابل اصلاح باشد؛ اما هیچگاه به حالت ایدئال قبلی بازنخواهد گشت.
در روابطمان با دیگران باید فقط یک نقش را بازی کنیم؛ زیرا بازیکردن دو یا چند نقش در رابطه با یک نفر، قطعاً موجب تخریب آن رابطه خواهد شد؛ مثلاً اگر نقش پدر را درقبال فرزندمان برعهده داریم، نباید سعی کنیم درعین حال، معلم او نیز باشیم؛ چون اگر بتوانیم نقش معلمی را درقبال وی تماموکمال ایفا کنیم، به نقش پدرانۀ خویش آسیب خواهیم زد و از آن سوی، چنانچه بخواهیم محبت پدرانه را کاملاً تحقق بخشیم، معلم خوبی نخواهیم بود.
صوت جلسه
فایل های مرتبط
# | عنوان | دریافت |
1 | خلاصه ارتباط مؤثر جلسه اول | دریافت فایل |