برخی مسائل مهم درحوزۀ تعامل والدین و فرزندان بدین شرحاند:
والدین باید از داشتن نگاه کنترلگر درخصوص فرزندان برحذر باشند و در این حوزه باید تفاوت میان نظارت و کنترل را درنظر داشت. منظور از کنترلگری آن است که والدین تصور کنند فرزندشان باید همواره تحت کنترل آنان رفتار کند؛ غافل از آنکه این کار، سبب بروز افسردگی، تیکهای عصبی و دیگر بیماریهای روانتنی برای فرزند میشود.
در بحث مسائل اقتصادی فرزندان نیز قاعدتاً والدین باید مبلغی را بهصورت منظم به آنان بپردازند تا برای تأمین نیازهایشان صرف کنند؛ ولی براساس آنچه پیشتر درخصوص آسیبهای ناشی از پاداش و جایزه گفتیم، این پول نباید درقبال انجامدادن کاری به فرزند داده شود. درخصوص نحوۀ خرجکردن این مبلغ، ممکن است ابتدا فرزندمان افراط و تفریط کند؛ ولی بهتدریج، مدیریتکردن آن را یاد میگیرد.
دیگر موضوع درخور توجه درحوزۀ تربیت فرزندان، استقلالداشتن آنان در انجامدادن کارهایشان است. علت برخوردارنبودن برخی افراد از این استقلال، آن است که همواره دیگران بهجای آنها تصمیم گرفتهاند؛ همچنین در خانوادههایی که پذیرش فرزند ازنوع مشروط است و به دیگر سخن، پدر یا مادربودن برای فرزند به تحققیافتن شرطی ازجانب او موقوف میشود، چنین آسیب و معضلی آشکارا در شخصیت فرزندان وجود دارد. فرزندان این خانوادهها بیشاز اندازه به نحوه یا میزان عملکرد توجه میکنند و به خود عملکرد، چندان توجهی ندارند؛ مانند کسانی که از روح نماز در وجودشان برخوردار نیستند؛ ولی در تلفظکردن «وَ لا الضّالّینَ» بهشدت وسواس بهخرج میدهند یا کودکانی که بهسبب سختگیریهای بیشازحد والدین، در انجامدادن فعالیتهای درسیشان شدیداً دچار وسواس هستند. ریشۀ تمام اینگونه رفتارها آن است که جایگاه فرزندان در خانه و خانواده، محترم شمرده نمیشود و به همین سبب، آنان همواره درخصوص آینده، دچار ابهام هستند. راهکار مؤثر برای کمک به این کودکان، آن است که کاری کنیم همیشه سرگرم به اموری همچون کاردستی و نقاشی باشند و از سرگرمبودنشان لذت ببرند؛ بهگونهای که دستانشان مشغول به انجامدادن کار باشد و دچار استرس نباشند.
سؤال دیگری که ممکن است برای والدین مطرح شود، این است که چگونه میتوان در خانه، مقررات وضع کرد؛ بهطوری که فرزندان دچار استرس نشوند. در پاسخ میتوان گفت بهترین راهکار، مشارکتدادن فرزندان و نظرخواهی از آنان در فرایند وضعکردن مقررات است. درخصوص دین نیز چون انسانها این مجموعۀ مقررات را از خدا میپذیرند، طبیعتاً در هیچیک از دورههای زندگیشان نگرانیای نخواهند داشت.
سؤال دیگر این است که اگر دراثر اقدامات تربیتیِ نادرست والدین، فرزندان آسیب دیده باشند، آیا جبران این آسیبها امکانپذیر است یا خیر. در پاسخ میتوان گفت بهتدریج و ازطریق برنامهریزی درست میتوان این آسیبها و آثار سوء آنها را ازبین برد. ازمیان این آسیبها وابستگی کودکان به والدین اگر بهقدری زیاد باشد که سبب بروز اختلال در زندگی فرزندان شود (بهویژه ازنوع اضطراب جدایی)، باید اقدامات درمانی درخصوص آنها صورت گیرد. معضل دیگر در شخصیت برخی کودکان، بیشازحد مغروربودن آنان است که یقیناً در بازخوردهای نادرست والدین به اعمال و رفتارهای آنها ریشه دارد.
موضوع مهم دیگر، مرگ اطرافیان است که تأکید میشود دربارۀ آن با کودکان سخن گفته شود و زمینهچینیهایی در ذهن آنان صورت گیرد تا این مسئله برایشان حلشده باشد و بپذیرند که هر چیزی عمری دارد و ما انسانها نیز از این قاعده مستثنا نیستیم.
نمازخواندن کودکان نیز در خانوادههای مذهبی، طبق روایات، از هنگام هفتسالگیِ آنان ازسوی والدین به آنها امر میشود؛ البته این امر باید ازنوع صحیح باشد؛ نه خشن. در خانوادههای غیرمذهبی، فرزندان بدان سبب که بهلحاظ دینی و اعتقادی آسیب میبینند، دربرابر نماز و حجاب موضع میگیرند و چنانکه باید و شاید، به آنها مقید نیستند؛ اما به هر حال، لازم است اقدامات درمانی و زمینهچینیهای لازم درخصوص این موضوع برای آنان صورت گیرد.
درمجموع میتوان گفت مسائل و مشکلات مختلفی که در شخصیت و عملکرد فرزندان وجود دارد، بهمیزانی زیاد به بازخوردهای نادرست ما والدین به رفتارهای گوناگون آنان برمیگردد؛ بدین شرح که گاه اصلاً به آنها بازخورد نمیدهیم که جز در موارد معدود، صحیح نیست؛ اما گاه نیز بیشازحد عیبجویی میکنیم و صرفاً قسمتهای منفیِ موضوع را میبینیم. درمقابل این دو سازوکار نادرست، در مواردی میتوانیم پاسخدهیِ مثبت (دادن اطلاعات مفید) را بهعنوان بازخورد انتخاب کنیم و در برخی موارد نیز میتوان شگرد هدایت مجدد را برگزید؛ بدان معنا که در شخصیت و عملکرد فرزندمان اشکالی وجود دارد؛ ولی او به آن توجهی نکرده است و با استفاده از کُدهایی که ما به وی میدهیم، آنها را پیدا و برطرف میکند؛ مثلاً درپی دیدن نقاشی فرزندمان از او میپرسیم: «مطمئنی هیچ رنگی از خانهها بیرون نزده است؟» و سپس او با کمی دقت، این موارد را پیدا و اصلاح میکند.
بسیاری از ما تصور میکنیم کنترلنشدن فرزندان ازسوی والدین، سبب میشود آنان وحشی و افسارگسیخته شوند؛ حال آنکه اتفاقاً برعکس، اعتمادکردن ما به آنان نتیجهای بسیار مثبت و چشمگیر دارد و باعث میشود آنها بهشدت مواظب باشند که این اعتماد ازبین نرود. درواقع، رفتارهای وحشیانه و تِکانِشی (فکرنشده و بدون مقدمه) از کودکانی سر میزند که توجیه نمیشوند و به آنان اعتماد نمیشود و بهشدت تحت کنترل والدین هستند. کودکان هرگز دوست ندارند اعتماد والدین به آنان آسیب ببیند.
درخصوص تکالیف درسی نیز بهترین سازوکار این است که تمام فعالیتهای آموزشی به ساعات حضور در مدرسه اختصاص یابند و تکلیفی افزونبر آن برای انجامدادن در خانه به کودکان داده نشود؛ زیرا تکلیف اجباری هرگز سبب پیشرفت و موفقیت فرزندان ما نمیشود. تکلیف هم مهارت را افزایش میدهد و عمق آن در ذهن کودک را بیشتر میکند و هم سبب تثبیت مطلب برای فرزندمان میشود؛ اما به این شرط که فرزند ما بخواهد و با میل و علاقۀ خود، این کار را انجام دهد. تکلیف اجباری موجب میشود یادگیری برای فرزند ما موضوعیت نداشته باشد و راهی برای رسیدن به موفقیت بهشمار نیاید؛ بلکه صرفاً طریق و ابزاری برای دستیابی به پاداش و جایزه قلمداد شود. تکلیفی ارزش دارد که موردعلاقۀ کودک باشد و درنهایت، به ایجاد حس لذت در او و موفقیتش منجر شود. در این فرایند، فرزند ما باید با خودش رقابت کند و عملکرد کنونیِ خویش را با عملکرد قبلیاش مقایسه کند؛ نه اینکه دیگر کودکان را رقیب خود بداند؛ بدان معنا که اگر مثلاً مسئلۀ قبلی را درطول دَه ثانیه حل کرد، بکوشد تا مسئلۀ جدید را طی هفت ثانیه حل کند. والدین باید در این مسیر، از فعالیتهای تحصیلی فرزندشان حمایت کنند و تا آنجا که ممکن است، مطالب درسی را بهصورت کاربردی درآورند تا در ذهن فرزند تثبیت شود.
درخصوص برخورد با خطای فرزند، تاکنون فکر میکردیم باید از سازوکار تنبیه استفاده کنیم؛ زیرا باور داشتیم که اگر کودک خاطره و تجربهای ناخوشایند درخصوص تصمیم یا رفتار نادرستش داشته باشد، دیگر آن تصمیم یا رفتار را تکرار نخواهد کرد؛ حال آنکه این تفکر و باور، اساساً نادرست است و هرگز ما را به نتیجۀ موردنظرمان نمیرسانَد. درواقع، آنچه از فرزند ما سر زده، نه جُرم، بلکه خطاست و بنابراین، او به هیچ وجه، مستحق کیفردیدن و مجازاتشدن نیست. والدین باید نگرش خود درخصوص فرزند و عمل او را اصلاح کنند تا نتیجۀ مطلوب حاصل شود. بازخورد والدین به خطای فرزند، پیامی برای او دارد. بهترین کار در مواجهه با خطای فرزند، این است که تمام تأکیدمان بر عمل انجامشده نباشد و از فرزندمان توضیح نخواهیم تا آبروی او نزد ما حفظ شود. در این موقعیت، والدین باید نه روبهروی فرزند، بلکه درکنارش باشند و وی را حمایت و حرمتش را حفظ کنند؛ سپس ازطریق گفتوگو با او عوامل بروز خطا را ریشهیابی کنند و اقداماتی آسیبشناختی را در این حوزه انجام دهند؛ نه اینکه مستقیم روی خودِ خطا دست بگذارند و با توصیف وحشتناک روز قیامت و کیفردیدنِ گناهکاران، باورهای او دربارۀ خدا، دین، پدر و مادر، انصاف و عدالت را ویران و نابود کنند. فرزند چنین والدینی اگر پدر و مادر نداشته باشد، بهتر رشد خواهد کرد. از آن سوی، چنانچه والدین بخواهند ازطریق توصیفهای اغراقآمیز بیفایده دربارۀ بهشت، حوری، شراب و عسل، فرزندشان را از ارتکاب خطا و گناه بازدارند و ارزشها را در وجودش رشد دهند، قطعاً راه به جایی نخواهند برد و کار آنها نتیجهای جز دینگریزیِ فرزندشان نخواهد داشت.
در مواجهه با بحرانهای گوناگونی که فرزندمان درگیرشان میشود، بازخورد ما باید بهگونهای باشد که نشان دهد او و وضعیتش را درک میکنیم. همدلیکردن با فرزند در چنین موقعیتی سبب میشود وی به رشد و آگاهی لازم دست یابد و بتواند خودش برای حل مسئله تصمیم درست بگیرد. فرزند ما بیشاز هر چیزی نیاز دارد که او را درک کنیم و بفهمیم که دچار بحران شده است؛ سپس درخصوص عامل اصلی بروز خطا از وی سؤال کنیم؛ بدون اینکه اجازه بدهیم آبروی هیچ کسی برود. این کار ما باعث میشود فرزندمان از بیرون به خطایش نگاه کند و نگرشی جامع درخصوص آن داشته باشد؛ درست مانند زمانیکه از پرواز جا میمانیم و ابتدا تأخیرداشتن اسنپ و سنگینبودن ترافیک را عامل بروز این مشکل بهشمار میآوریم؛ اما پساز کمی دقت و تفکر درمییابیم اگر زودتر وسایلمان را جمع کرده و آماده شده بودیم، این مسئله اتفاق نمیافتاد. در این موقعیت، کسی قصد ندارد ما را تحقیر یا تخریب کند؛ بلکه صرفاً عامل بروز مشکل، موردنظر است و باید آن را یافت تا در دفعات بعدی، چنین مسئلهای پیش نیاید. به همین صورت، وقتی از فرزندمان میخواهیم عامل بروز خطا را بیابد، حتی اگر آن عامل را به ما نگوید و صرفاً دربارهاش فکر کند، هدف موردنظر ما تحقق یافته است؛ زیرا او باید موقعیتها را مدیریت کند. بعداز اینکه فرزند ما عوامل بروز خطا را تشخیص داد و اطمینان یافت کسی نمیخواهد وی را تنبیه کند، از او یک سؤال دربارۀ زمان حال میپرسیم: «چگونه مشکل را حل میکنی و از این خطا چه درسی گرفتی؟»؛ بدین صورت، به فرزندمان این پیام را میدهیم که او مدیر است و باید برای حل مشکل اقدام کند.
خطایی که فرزند ما مرتکب شده، ممکن است به مخلوق مربوط شود یا در ارتباط با خالق باشد و یا اینکه مانند دزدیکردن، از جهتی به خالق مربوط باشد و از جهت دیگر، به مخلوق. متناسب با نوع خطا، جبران آن نیز در ارتباط با مخلوق، خالق یا هردوی آنها معنا مییابد. در هرسه حالت، والدین باید درکنار کودک باشند و او را در جبرانکردن خطای خویش یاری دهند و حمایت کنند؛ نه اینکه کنترلگر او باشند و پیوسته سرزنش و توبیخش کنند؛ چون در این صورت، کودک هرگز به رشد و تکامل کافی دست نخواهد یافت. اگر قرار است فرزند ما خطایی را که درخصوص مخلوق انجام داده است، جبران کند، به او میگوییم که ما هم میتوانیم کمکش کنیم و برای جبران خطا درقبال خالق، برایش توضیح میدهیم که باید ازطریق توبه و استغفار به جایگاه والای انسانیِ خویش که از آن تنزل یافته است، بازگردد. در این مسیر، توسل به بزرگان دین همچون حضرت سیدالشهدا، امام حسین- علیه السلام- یک میانبُرِ بسیار مؤثر و کارآمد محسوب میشود که توسط آن میتوان هم زودتر و هم آسانتر توبه کرد و به جایگاه پیشین خود نزد خالق متعال بازگشت. درنهایت باید از فرزندمان بپرسیم: «در آینده، چه کاری انجام میدهی که این خطا دوباره اتفاق نیفتد؟» و او خواهد گفت حواسش را جمع میکند، دیگر عجله نمیکند، زود قضاوت نمیکند و... . درمجموع، هنگام سرزدن خطا از فرزند، نوع رفتار کسانی که بهدنبال رشد معنوی فرزند خویشاند، با عملکرد افرادی که صرفاً درصدد سرزنشکردن فرزندشان هستند، تفاوت دارد. ملامتکردن فرزند در چنین موقعیتی نهتنها کارساز نیست؛ بلکه برعکس، او را بهسمت مخفیکاری میبَرَد.
اگر فرزندمان جایزهای از مدرسه دریافت کرد، بهجای متمرکزشدن بر جایزهای که او گرفته است، باید از وی بپرسیم که آیا از خود و عملکردش راضی بوده و احساس دستیابی به موفقیت را تجربه کرده است یا خیر. در گام بعدی از او میپرسیم که آیا میتوانسته است به فردی دیگر نیز کمک کند تا او هم در کار یا درسش موفق شود یا خیر. با استفاده از این سؤال میتوانیم بهمیزانی چشمگیر، ارزشها را در وجود و تفکر فرزندمان تقویت کنیم و او را نه جایزهگرا و پاداشطلب، بلکه ارزشگرا بار بیاوریم. در فضای مدرسه نیز چنانچه معلم کار خود را درست انجام دهد، برای تشویقکردن دانشآموزان، نیازی به جایزهدادن به آنها نخواهد بود؛ البته معلم میتواند به بهانهها و مناسبتهای مختلف، به آنان هدیه بدهد.
صوت جلسه
فایل های مرتبط
# | عنوان | دریافت |
1 | فایل جلسه چهارم | دریافت فایل |