ممکن است علت بروز خطا ازسوی فرزند ما ناآگاهی وی باشد؛ یعنی او اساساً نداند کاری که انجام داده، خطاست. ما بهعنوان والدین باید بر کارهای تربیتی و آموزشی، کاملاً مسلط باشیم و بتوانیم آنها را از هم تفکیک کنیم؛ یعنی بدانیم در چه مواقعی کار آموزشی انجام دهیم و در چه مواقعی کار تربیتی.
بعداز اتمام بحران، صحبتکردن با فرزند دربارۀ خطا و اقدام او به جبران عمل نادرستش، فرزند ما به احساس آرامش دست مییابد و بدان سبب که از آن خطا درس گرفته و پیشرفت کرده است، احساس رضایت میکند؛ نه اینکه خاطرهای تلخ و تجربهای ناخوشایند از آن کار در ذهنش نقش بسته باشد. در این مرحله با توجه به آنکه بهعلت بازخورددهی درست، فرزندمان از گفتوگو با ما نمیترسد، باید دربارۀ خطای صورتگرفته با وی صحبت کنیم؛ زیرا اگر او چیزهایی دربارۀ این خطا بداند، مسئولانهتر عمل خواهد کرد. پیام این رفتار ما برای فرزندمان آن خواهد بود که ما با او صحبت میکنیم تا وظیفۀ مادرانه و پدرانۀ خود را بهتر و درستتر انجام دهیم. این گفتوگوی ما باید بسیار صمیمانه باشد و البته مراقب باشیم که به قربانصدقهرفتن نزدیک نشود. در این فرایند، مسئلۀ مهم برای فرزند ما این است که استقلالش ازبین نرود، قدرت تصمیمگیری از او گرفته نشود و والدین به او بیاعتماد نباشند؛ بنابراین، نوع صحبتکردنمان باید این پیام را برایش داشته باشد که ما در حل مسئله به وی اعتماد داریم و درعین حال، لازم میدانیم که او با ما صحبت کند. در این گفتوگوی والد- فرزندی، یادگیری در معنای واقعی آن، فارغ از هرگونه ترس، طمع، ضعف و شکست تحقق مییابد. فرزندمان بدان سبب با ما گفتوگو میکند که به این گفتوگو نیاز دارد و از این طریق به آرامش میرسد؛ البته والدین و بهویژه مادران باید بسیار مراقب باشند که از این موقعیت سوءاستفاده نکنند و وارد مقولههای نصیحت یا سرزنش نشوند. این کار باید در کمال احترام و اقتدار انجام شود. منظور از اقتدار این است که از مبانی و اصولمان دفاع کنیم و برای مسائل اخلاقی، ارزش قائل باشیم؛ اما نه با زور؛ بلکه ازطریق پیگیریکردن؛ بدان معنا که درعین پیگیری مسئله، مراقب باشیم به فرزندمان بیاحترامی نشود و درنهایت، او از احساس رضایت برخوردار باشد.
هنگام صحبتکردن با فرزند باید دقیقاً بدانیم که میخواهیم کار تربیتی انجام دهیم یا کار آموزشی. درصورت عرضهکردن اطلاعات جدید به وی، کار ما ازنوع آموزشی است و درصورت تأکید بر دانستههای او باید بهصورتی صحبت کنیم که فرزندمان تصور نکند ما او را نادان فرض کردهایم. اگر حرفهای ما تکراری باشند، فرزندمان عقبنشینی خواهد کرد. اگر میخواهیم کار تربیتی انجام دهیم، نباید اطلاعات را در فرایند صحبتکردن وارد کنیم؛ بلکه سخنان ما باید بهگونهای باشد که فرزندمان را به تفکر و بازگشتن به خود و گذشتۀ خویش و درنهایت، اصلاحکردن رفتارش وادارد.
درصورت کمبودن سنّ فرزند میتوان از عروسکها و شخصیتهای مَجازی بدین منظور استفاده کرد و مطالب موردنظر را ازطریق طراحی نمایش به کودک انتقال داد. سبک کار ما باید ازنوع سؤالی باشد تا فرزندمان به تفکر وادار شود. بهطور کلی، برای آموزشدهی به فرزندان و بهویژه کودکان کمسنّوسال، چه در خانه و چه در فضای آموزشی، راهکارهای خلاقانۀ بسیار زیادی وجود دارد که میتوان از آنها استفاده کرد تا فرایند یادگیری برای آنان بسیار جذاب و ماندگار شود.
با توجه به آنچه گفتیم، درصورت خطاکردن فرزند باید بهجای مچگیری، تنبیه و روسیاهکردن او سعی کنیم به وی امنیت و قدرت لازم برای جبرانکردن بدهیم؛ سپس درصورت ناآگاهی فرزندمان درخصوص این خطا، در فرصتی مناسب با او گفتوگو کنیم.
در کار تربیتی باید موقعیتهای برانگیزاننده ایجاد کنیم و خلاقیت داشته باشیم. یکی از اقدامات بسیار مؤثر بدین منظور، بردن کودک به موزههاست که ظرفیتی بسیار عالی برای آموختن دارند. کودکان ذهن بسیار باز و پرشهای ذهنی فراوان دارند و لازم است اطلاعات دراختیارشان قرار گیرد. این اطلاعات را فرزند ما باید بیابد؛ نه اینکه صرفاً حفظ کند و پساز مدتی ازیاد ببرد. بهترین روش آموزشدهی به فرزندان، سازوکاری است که بهجای حفظکردن مطالب بر یادگیری آنها متمرکز باشد؛ چون قطعاً کودکی که مطلب را بهخوبی یاد میگیرد، قادر خواهد بود به تمام سؤالات مربوط به آن، از هر نوع که باشند، پاسخ دهد؛ بنابراین، چنانچه در مدارس، حفظکردن مطالب، موردنظر باشد، ازطریق یادگیری میتوان به این هدف نیز دست یافت. خروجی این فرایند یادگیری درست، کارنامۀ توصیفی است که در آن، آسیبهای ناشی از نمرهگرفتن وجود ندارد. نمرهدادن به دانشآموز موجب میشود او بهجای عملکرد خود، بر میزان عملکردش متمرکز شود و همواره سعی کند با استفاده از شگردهای مختلف، حتی دروغگفتن و تقلبکردن، نمرۀ بالاتری بگیرد.
یکی از مهمترین مهارتهایی که فرزندان ما باید بیاموزند، نه کنترل خشم، بلکه بیانکردن احساساتشان است. درخصوص کنترل خشم، عصبانیشدن، بسیار طبیعی است؛ ولی ما باید به فرزندمان بیاموزیم که رفتار او پساز خشمگینشدن، بسیار طبیعی باشد. حتی برای معصومان- علیهم السلام- نیز پیش آمده است که در موقعیتهایی عصبانی شدهاند؛ ولی هیچیک از این بزرگان، رفتار غیرمنطقی پساز بروز خشم نداشتهاند؛ بر این اساس، یکی از مهارتهای مهم در زندگی، آن است که فرزند ما بتواند احساساتی همچون خشم، ترس، هیجان و غم را مدیریت و بهگونهای بیان کند که به کسی آسیب نزنند.
گاه برخی خطاهایی که فرزند ما مرتکب میشود، بهصورت مزمن درمیآیند؛ یعنی چندین بار تکرار و از این رهگذر، به مشکل تبدیل میشوند و برای خود او یا کل خانواده، مسئله ایجاد میکنند. در چنین موقعیتی باید از روش حل مسئله استفاده کنیم که دارای چهار مرحله است:
الف) تبیین و تشریح مشکل برای فرزند در زمان مناسب؛ مثلاً اگر او هر روز صبح در سوارشدن سرویس، تأخیر دارد، برایش شرح میدهیم که این کارش باعث میشود کل بچههای سرویس، دیر به مدرسه برسند. در فرایند تبیین مشکل، نیازهای مربوط به فرزند، والدین یا هردو مطرح میشود و صرفاً یک مشکل (نه بیشتر) را بهصورت شفاف و روشن مطرح میکنیم.
ب) از فرزندمان میپرسیم چه راهکارهایی برای حل این مشکل به ذهنش میرسد. این زمان، بهترین فرصت است برای اینکه ذهن فرزند ما از حالت تکراهحلی دربیاید و چندراهحلی شود؛ بنابراین، بهتر است اجازه بدهیم او راهحلهایی را که به ذهنش میرسد، بیان کند. در این مرحله، از سازوکار بارش مغزی استفاده میکنیم و اجازه میدهیم فرزندمان هرچه به ذهنش میآید، بگوید؛ بدون اینکه حرفهایش را نقد یا سانسور کنیم.
ج) همراه با فرزندمان هریک از راهکارها را ارزیابی و پیامدهای آن را بررسی میکنیم و اجازه میدهیم بیشتر، او حرف بزند.
د) انتخاب مناسبترین راهکار برای حل مسئله با توجه به پیامدهای آن و اجراکردن راهکار انتخابشده بهصورت آزمایشی طی مدتی مشخص. پساز این مدت، اگر راهکار را مناسب یافتیم، استفاده از آن را ادامه میدهیم و در غیر این صورت، راهی دیگر را درپیش میگیریم.
از این روش چهارمرحلهای در دیگر فضاها نیز میتوان برای حلکردن مسائل و مشکلات مختلف در ارتباط با افراد گوناگون استفاده کرد.
با توجه به اینکه کودکان دارای تفکر عینی هستند، قولگرفتن از آنان برای انجامدادن آنچه برسرش توافق کردهایم، چندان کارآمد و مؤثر نیست. نهایتاً چنانچه توافقهایمان را فراموش کردند، میتوانیم به آنان یادآوری کنیم قرارمان چه بوده است.
تا اینجا دربارۀ نحوۀ بازخورددهی دربرابر خطاهای فرزندان سخن گفتیم، در ادامه، بحث را با موضوع بسیار مهم شیوۀ درستِ تشویقکردن آنان پی میگیریم. فرایند تشویق نباید ازطریق جایزه یا نمرهدادن به فرزند یا تمجید و تحسین او بهخاطر کاری که انجام داده است، صورت گیرد. تشویق در معنای واقعی کلمه، عبارت است از ایجاد شوق در کسی در ارتباط با عملی که انجام داده؛ نه درخصوص جایزه و پاداش یا اجتناب از تنبیه. این تعریف با باجدادن، هیچ ارتباط و تناسبی ندارد.
فرض کنیم فرزند ما براساس انتخاب خودش کاری خوب مانند نوشتن تکالیف یا نمازخواندن را انجام داده است و ما میخواهیم بازخوردی به این کار خوب او نشان دهیم. در اینگونه موقعیتها کوچکترین کارهایی که ما در تأیید عمل درست فرزندمان انجام دهیم، حمایت و تشویق محسوب میشوند؛ مانند آنکه هنگام نمازخواندن او گوشۀ جانمازش را صاف یا صدای تلویزیون را کم کنیم؛ بدون اینکه پاداشی به وی بدهیم. نمونۀ دیگر آن است که هنگام کتابخواندن فرزندمان از او بخواهیم از چراغمطالعۀ ما استفاده کند تا از نور مناسب، بهرهمند شود؛ بدین صورت، ما درواقع، از انتخاب فرزندمان حمایت کردهایم و او میفهمد که برایش احترام و ارزش قائلیم. درکنار این عمل درست و سودمند میتوان به بهانهها و مناسبتهای مختلف، به فرزند هدیه داد؛ اما نباید این هدیه را به کاری مشروط کنیم تا شکل پاداش و جایزه به خود گیرد؛ یعنی نگوییم: «چون این کار را انجام دادی، این پاداش یا جایزه را به تو میدهم». اصولاً انتخاب کار خوب به خودیِ خود، ارزشمند است و بنابراین نباید یک پاداش یا جایزه را بهای آن قرار دهیم. درواقع، کار درست، آن است که در عمل، به فرزندمان نشان دهیم از اینکه انتخاب درستی داشته است، ما هم مانند او خوشحالیم و از انتخابش حمایت میکنیم؛ مثلاً وقتی میبینیم فرزندمان نقاشی کشیده است، به او پیشنهاد بدهیم که با هم به مغازۀ لوازمالتحریرفروشی برویم و یک بسته آبرنگ بخریم. این حمایت بهویژه زمانی برای فرزند، بسیار ارزشمند میشود که بداند والدینش به نظر و سلیقۀ او احترام میگزارند و آن را تأیید میکنند؛ مانند آنکه مادری بهرغم موافقنبودن با خیاطیکردن پسران، از این کار پسرش حمایت و در این زمینه به وی کمک کند؛ البته شکی نیست که انتخاب فرزند باید در حوزۀ استحفاظی خانواده، معنادار و فاقد مغایرت با موازین شرعی یا شأن خانواده باشد.
براساس این توضیحات، متوجه میشویم تاکنون، بسیاری از تشویقهای ما درخصوص فرزندمان، خارج از قلمرو انتخاب او و بیارتباط با کارش بوده است.
صوت جلسه
فایل های مرتبط
# | عنوان | دریافت |
1 | فایل جلسه پنجم | دریافت فایل |