در حال بارگذاری
دانلود اپلیکیشن

جلسۀ دوازدهم: تربیت کودک ارزشمند

در این جلسه به سومین مهارت عملیاتی برای حل مسئله، یعنی تصمیم‌گیری دربارۀ انتخاب بهترین راه‌حل می‌پردازیم. تمام بحث‌های ما تا اینجا با این هدف صورت گرفت که فرزندمان بتواند تصمیم مناسب و درست بگیرد، از تصمیم‌های تکانشی و فاقد مبنای فکری و عقلیِ مشخص بپرهیزد و به‌سمت هدفمندکردن تصمیم‌هایش و مدیریت صحیح آن‌ها برود تا درنهایت، مسائل و مشکلات خود را به‌نحو احسن حل کند.
تصویری شامل چند کودک درحال گرفتن غذا را به فرزندمان نشان می‌دهیم که دوتا از آن‌ها درحال دعواکردن هستند. از کودکمان می‌پرسیم: «در اینجا چه مشکلی می‌بینی؟». احتمالاً خواهد گفت: «یکی از بچه‌ها نوبت را رعایت نمی‌کند و به همین سبب، با بچۀ دیگر دعوایش شده است». با توجه به اینکه قرار است فرزندمان ازروی چهرۀ افراد، احساسات آنان را حدس بزند، از او می‌پرسیم: «هرکدام از این بچه‌ها ممکن است چه احساسی داشته باشد؟» و «می‌توانی بگویی چه کاری باید انجام دهند تا احساس بهتری داشته باشند؟»؛ همچنین می‌توانیم بپرسیم: «چه کسی در اینجا باید برای حل مشکل تلاش کند؟». اجازه می‌دهیم کودک نظرهایش را بیان کند و تمام پاسخ‌های او را می‌نویسیم و دسته‌بندی می‌کنیم. درخصوص پاسخ‌های نامربوط و نامفهوم نیز از او می‌خواهیم برایمان بیشتر توضیح بدهد تا براساس توضیح او بتوانیم دربارۀ نوشتن یا ننوشتن آن پاسخ تصمیم بگیریم. اکنون از کودکمان می‌پرسیم: «به‌نظر تو بهترین راه‌حل، کدام است و چرا؟». پس‌از آن می‌پرسیم: «آیا راه‌حل بهتری برای این مشکل وجود دارد که آن را ننوشته باشیم؟» تا کودک برای حل مسئله، بیشتر تلاش کند. از کودکمان می‌پرسیم: «آیا شخص دیگری در این عکس هست که بتواند به حل مشکل کمک کند؟». اگر پاسخ فرزند ما به این سؤال، مثبت باشد، هر راهکاری که بیان کند، درواقع، فکر اوست که خودش را جای آن نفر سوم فرضی گذاشته است. از فرزندمان سؤال می‌کنیم: «ممکن است مشکلی متفاوت با آنچه گفتی، وجود داشته باشد؟» و به این صورت، او را به تفکر بیشتر وادار می‌کنیم. هدف از مطرح‌کردن این سؤال آن است که به فرزندمان بگوییم در موقعیت واحد، افراد مختلف، ممکن است یک موضوع یکسان را ببینند؛ ولی فکرشان دربارۀ آن با هم تفاوت داشته باشد؛ بنابراین، یکی از جملات کلیدی در کشف حقیقت ماجرا این است: «قبل‌از آنکه این اتفاق بیفتد، چه شد؟» یا «قبل‌از آنکه تو او را هُل بدهی، چه اتفاقی افتاد؟». همان‌گونه که مشاهده می‌کنیم، موقعیت، یکسان و فکرها متفاوت است. حتی گاهی بچه‌ها می‌خواهند به ما بگویند مشکل چیز دیگری است؛ ولی ما به آن‌ها اجازۀ حرف‌زدن نمی‌دهیم. از کودکمان سؤال می‌کنیم: «اگر این بچه‌ها واقعی بودند، از کجا می‌خواستی بفهمی که مشکل واقعاً چیست؟». معمولاً او خواهد گفت که باید از آن‌ها بپرسیم؛ اما اگر به این راهکار کلیدی اشاره نکرد، خودمان می‌توانیم آن را بیان کنیم. از فرزندمان می‌پرسیم: «تا حالا شده مشکلی برایت پیش بیاید و چون کسی آن مشکل را نفهمیده است، احساس ناامیدی کرده باشی؟». در پاسخ به این سؤال، ممکن است فرزند ما بگوید که زمانی در مدرسه، کودکی به او لگد زده و او اعتراض کرده است؛ ولی معلم چون فقط این اعتراض را دیده و علت آن را نمی‌دانسته، فرزند ما را توبیخ کرده و بدین صورت، سبب بروز این احساس در وی شده است. با توجه به پاسخ او نتیجه می‌گیریم در بسیاری از مواقع، نفس مشکل را اشتباه می‌فهمیم و برای درک درست ماجرا باید سؤال کنیم. در ادامه، از فرزندمان می‌پرسیم: «تا حالا شده است که خودت مشکل یک نفر دیگر را بد فهمیده باشی؟». قطعاً با مروری مختصر، مواردی را خواهد یافت و برایمان شرح خواهد داد.
ما باید به فرزندانمان کمک کنیم که تصمیم‌گرفتن برای حل مشکل را تمرین کنند. بدین منظور، آنان بابد بتوانند مشکل را تشخیص دهند، راهکارهایی متفاوت را برای حل آن پیدا کنند، پیامدهای بالقوۀ هر راهکار را درنظر گیرند و درنهایت، بهترین و بدترین راهکار را تشخیص بدهند. ازطریق انجام‌دادن تمرین‌هایی می‌توان به این هدف دست یافت.
به‌عنوان تمرینی برای حل مشکل در زندگی واقعی می‌توان به کودک یا کودکان گفت: «من یک مشکل را می‌گویم. بعداز اینکه شما راه‌حل‌های زیادی را برای آن گفتید، یک کار جدید انجام می‌دهیم. مشکل این است که سعید می‌خواهد ماشین‌کنترلیِ صدرا را قرض بگیرد؛ اما صدرا ممکن است آن را به او قرض ندهد. سعید ممکن است چه کارهایی بکند یا چه چیزهایی بگوید تا صدرا آن ماشین را به او قرض بدهد؟». حال، کودک یا کودکان شروع می‌کنند به فکرکردن و والدین باید این کارها را انجام دهند: فراخواندن و بیرون‌کشیدن تعداد زیادی راه‌حل از ذهن آنان؛ تفکیک موارد مشابه و متفاوت؛ طبقه‌بندی راه‌حل‌ها؛ خواندن راه‌حل‌های مناسب با صدای بلند؛ قراردادن راه‌حل‌های انتخاب‌شده در جدول به‌صورت طبقه‌بندی‌شده با ذکر موارد مشابه با هر مورد؛ مثلاً:
- طبقۀ خواهش‌کردن، شامل این راهکارها: از او مؤدبانه بخواهد؛ بگوید: «خواهش می‌کنم بده!»؛ با احترام از او خواهش کند؛ با ادب.
- طبقۀ لطف و محبت‌کردن، شامل این راهکارها: بگوید: «تو هم می‌توانی با چرخ من بازی کنی»؛ به او اجازه بدهد با کیت رباتیکش بازی کند.
- طبقۀ معامله برسر دوستی، شامل این راهکارها: بگوید: «اگر ماشینت را بدهی، من با تو دوست می‌شوم»؛ بگوید: «اگر ماشینت را ندهی، من دیگر دوستت نیستم».
- طبقۀ کتک‌زدن و حمله‌کردن، شامل این راهکارها: او را بزند؛ با او دعوا کند؛ به او لگد بزند.
- طبقۀ قاپیدن، شامل این راهکارها: قاپیدن ماشین از دست کودک؛ بدون اجازه آن را برداشتن.
- طبقۀ دزدیدن، شامل این راهکارها: دزدیدن ماشین؛ برداشتن ماشین، وقتی کودک حواسش نیست؛ ماشین را قایم کند و پس‌از رفتن کودک با آن بازی کند.
- طبقۀ قرض‌دادن، شامل این راهکارها: به او بگوید: «ماشین را قرض بده. من آن را زود به تو پس می‌دهم»؛ بگوید: «فقط یک دقیقه بازی می‌کنم و بعد آن را به تو پس می‌دهم».
به‌خاطر داشته باشیم که در این مرحله، هرگز نباید دربارۀ خوب یا بدبودنِ راه‌حل‌ها قضاوت کنیم؛ زیرا هنوز به مرحلۀ مطرح‌کردن پیامدها نرسیده‌ایم. وقتی این طبقه‌بندی تمام شد، از کودک یا کودکان می‌پرسیم: «بهترین و بدترین راه‌حل، کدام است و چرا؟». اکنون، کودک یا کودکان باید بتوانند پیامدهای هر راهکار را درنظر گیرند و بر آن اساس، دربارۀ خوب یا بدبودن آن قضاوت کنند. بهترین و بدترین راه‌حل، لزوماً ازنوع مطلق نیستند؛ بنابراین از کودکان دیگر هم می‌پرسیم: «آیا کسی نظر دیگری دربارۀ بهترین و بدترین راه‌حل دارد؟». این گفت‌وگو را با کودکان ادامه می‌دهیم تا آنان هرچه بیشتر بیندیشند و موضوع را تحلیل کنند. از کودکان می‌خواهیم براساس آنچه خود گفته‌اند، جفت‌هایی شامل راه‌حل- پیامد بسازند؛ یعنی توسط جمله‌هایی با این ساختار بگویند هریک از راهکارها چه پیامدهایی دارند: «اگر این کار را انجام دهم، این اتفاق می‌افتد و اگر آن کار را انجام دهم، اتفاق دیگری خواهد افتاد». درپی ساختن جفت‌هایی از این دست، کودکان خیلی راحت‌تر می‌توانند بهترین راهکار را پیدا کنند. برای تمرین‌کردن در این حوزه می‌توان مشکلات گوناگون را مطرح کرد و از کودک یا کودکان خواست راه‌حل‌ها و پیامدهایشان را مشخص کنند. فرزندان ما قبل‌از تصمیم‌گیری نهایی باید این تمرین یکپارچگی را بارها انجام دهند.
برای تمرین‌کردن این مهارت با کودکمان یک عکس را به او نشان می‌دهیم که در آن، دو پسر دیده می‌شوند و یکی از آن‌ها یک اسکیت با چرخ شکسته در دست دارد. از کودک می‌پرسیم: «در این عکس، چه مشکلی ممکن است بین این دو پسر به‌وجود آمده باشد؟». احتمالاً او تحلیل‌های مختلفی دربارۀ این عکس خواهد داشت؛ ازجمله اینکه یکی از پسرها چرخ اسکیت پسر دیگر را شکسته یا آنکه این اسکیت، متعلق به پسر سومی است که در اینجا حضور ندارد. حال، از کودک می‌پرسیم: «چه عاملی ممکن است باعث بروز این مشکل شده باشد؟». خواهد گفت: «شکستن چرخ اسکیت». از فرزندمان بپرسیم: «هرکدام از این دو پسر، ممکن است چه احساسی داشته باشند؟» تا او از بُعد عاطفی مسئله فاصله نگیرد. از کودک سؤال کنیم: «کسی که دچار مشکل است، چه می‌تواند بگوید یا چه کاری می‌تواند انجام دهد تا مشکل را حل کند؟». وقتی چند راه‌حل را گفت، از او می‌خواهیم پیامدهای هرکدام از آن‌ها را نیز بیان کند؛ سپس می‌پرسیم: «پسر دیگری که در این عکس دیده می‌شود، برای حل مشکل، چه می‌تواند بگوید و چه کاری می‌تواند انجام دهد؟». همچنان، هنگام یادداشت‌کردن راه‌حل‌ها موارد مشابه را زیر هم می‌نویسیم؛ البته از فرزندمان می‌خواهیم موارد مشابه را مشخص کند. از فرزند خویش می‌پرسیم: «کودک دارای مشکل، قبل‌از حل مسئله، چه احساسی داشت و بعداز حل آن، چه احساسی دارد؟». ازطریق پاسخ‌گویی به این سؤال، کودکان خواهند فهمید که دراثر حل مشکل، احساس بهتری پیدا خواهند کرد؛ مثلاً در این تصویر، کودک دچار مشکل، قبل‌از حل‌شدن مسئله، دچار اضطراب، نگرانی و ترس است؛ ولی پس‌از حل‌شدن مسئله، احساس خوبی دارد. این سؤال و پاسخ آن، کودکان را ترغیب می‌کند که برای حل‌شدن مشکلاتشان بیشتر تلاش کنند تا به آن احساس خوب دست یابند.
برای تقویت مهارت کودک در این حوزه می‌توانیم تصاویری شامل دو یا چند نفر را به او نشان دهیم و سؤال کنیم: «این افراد به هم چه می‌گویند و هرکدامشان چه فکر می‌کنند؟». کودک ما باید بتواند درخصوص این تصاویر، جفت‌های شامل راه‌حل- پیامد را ذکر کند. بهتر است این تمرین‌ها با استفاده از حداقل دو کودک صورت گیرند. اگر چند کودک داشته باشیم و بتوانیم به هرکدامشان یک نقش بدهیم، بسیار بهتر خواهد بود؛ مثلاً یکی از آن‌ها نقش مادر و دیگری نقش دختر را بازی کند؛ سپس می‌توانند نقش‌هایشان را با هم عوض کنند و بازی را دوباره انجام دهند. نکتۀ بسیار مهم در این بازی‌ها آن است که هرگز یک راه‌حل را قبول نکنیم و از کودک یا کودکان بخواهیم به راهکارهای متعدد فکر کنند. اگر فقط یک کودک داشتیم، می‌توانیم از نمایش عروسکی برای اجرای بازی استفاده کنیم. درنهایت می‌توانیم مشکلات، راه‌حل‌ها و پیامدها را درقالب یک جدول تنظیم کنیم. باید کودکان را وادار کنیم به مشکلات واقعی خود در زندگی‌شان بیندیشند و سپس دربارۀ راهکارهای مورداستفاده برای حل مشکل و پیامدهای هر راهکار صحبت کنند؛ بدین صورت که بگویند: «برای من این مشکل پیش آمد، این راه‌حل را انتخاب کردم و این پیامد را داشت». می‌توانیم از کودک بپرسیم: «اگر دوباره همان مشکل برایت پیش بیاید، همان راه‌حل را انتخاب می‌کنی؟». بیشتر کودکان در پاسخ خواهند گفت: «نه! یک راه‌حل بهتر برایش پیدا می‌کنم». می‌پرسیم: «اگر این راه‌حل بهتر را انتخاب کنیم، چه ممکن است پیش بیاید؟» و او پاسخ می‌دهد. خواهیم دید یکی از راهکارهای مهمی که کودکان در فرایند حل مسئله از آن استفاده می‌کنند، صبرکردن است؛ یعنی آنان عامل زمان را درنظر می‌گیرند؛ بدین صورت که می‌گویند: «الان، راهی به‌نظرم نمی‌رسد؛ ولی اگر صبر کنم، ازطریق فکرکردن، راهی را پیدا خواهم کرد»؛ بنابراین مشاهده می‌کنیم که اعتمادبه‌نفس کودکان درخصوص توانایی‌هایشان افزایش می‌یابد، خودشان مسئله را حل خواهند کرد و والدین صرفاً در این مسیر، آنان را یاری می‌دهند. برای کودکانی که قادر به خواندن و نوشتن هستند، می‌توان یک دفتر تهیه کرد تا خودشان در آن، مشکل، راه‌حل‌ها و پیامدهای راه‌حل‌ها را بنویسند.
اکنون، کودکان باید بتوانند مشکل را بفهمند، راهکارهایی را برای حل آن بیابند و پیامدهای هر راه‌حل را بیان کنند. درنهایت، آنان باید به مرحلۀ قضاوت‌کردن دربارۀ راه‌حل‌ها برسند تا بتوانند درخصوص انتخاب بهترین راه‌حل تصمیم بگیرند. این قسمت، مهارت سوم و مهم‌ترین بخش از فرایند حل مسئله است که کودکان ما باید ازعهدۀ آن برآیند. تمام مقدمات را کار کردیم تا به این قسمت برسیم و فرزندمان قادر به انتخاب‌کردن مناسب‌ترین راه‌حل باشد. درنتیجۀ این فرایند، کودک به چنان اعتمادبه‌نفسی دست می‌یابد که حتی برای کمک به حل مشکلات والدینش اعلام آمادگی می‌کند. چنین کودکی در مدرسه، نقش رهبر و راهنما را ایفا می‌کند و دیگر کودکان برای حل مشکلاتشان از او کمک می‌گیرند؛ چون می‌بینند که او در حل مشکلات خودش موفق است و تصمیم‌های عاقلانه می‌گیرد. در ادامه، تمرین‌هایی را درخصوص این مهارت انجام خواهیم داد.
در نخستین تمرین، یک مشکل را به فرزندمان می‌گوییم و سپس بدون اینکه به او فرصت فکرکردن بدهیم، از وی می‌خواهیم راه‌حل اول را درخصوص آن مشکل بگوید. مشکل این است: «رضا رفت دنبال مجید تا با هم به دیدن نمایش جشن بروند. مجید حاضر نبود و باعث شد بخشی از نمایش را ازدست بدهند؛ چون دیر رسیدند. حال، رضا ازدست مجید، خیلی عصبانی است. مجید چه می‌تواند بگوید و چه کاری می‌تواند انجام بدهد تا رضا ازدست او ناراحت نباشد؟». از کودک می‌خواهیم راه‌حل اول را سریع و بدون صبرکردن بگوید و آن را در شکل می‌نویسیم؛ ولی برای راه‌حل‌های بعدی به او کمی وقت می‌دهیم تا فکر کند و پاسخ دهد. راه‌حل‌ها را برای کودک می‌خوانیم و از او می‌خواهیم درصورت خوب‌بودنِ یک راه‌حل به ما بگوید تا سه ستاره درکنار آن قرار دهیم؛ اگر آن راه‌حل، متوسط بود، دو ستاره کنارش می‌گذاریم و اگر بد بود، یک ستاره کنار آن قرار می‌دهیم. به کودک تأکید می‌کنیم که راه‌حل‌های متفاوت را بیان کند؛ نه مواردی را که مشابه با یکدیگرند. پس‌از آن می‌گوییم: «حالا تو تصمیم می‌گیری که راه‌حل‌هایت تا چه اندازه خوب‌اند». در ابتدا ممکن است این فرایند، قدری زمان‌بر باشد؛ ولی به‌تدریج، کودک ما یاد می‌گیرد که خیلی سریع، راهکارهای مختلف را به ذهنش بیاورد و بهترین مورد ازمیان آن‌ها را انتخاب کند. برای انجام‌دادن این تمرین می‌توان داستان‌های متعدد طراحی کرد. فرزند ما خودش می‌فهمد اولین راهکارهایی که فکرنکرده به ذهنش آمده‌اند، چندان ارزشی ندارند و کارآمد نیستند. او باید بتواند هر راه‌حل را به‌صورت مستقل و جداگانه ارزیابی کند. برای انتخاب بهترین راه‌حل، دلایل منطقی لازم است و نمی‌توان بدون هیچ دلیلی راهکار درست را انتخاب کرد. می‌توان درخصوص تفاوت میان راه‌حل اول با بقیۀ راه‌حل‌ها با کودک صحبت کرد و به او گفت: «گاهی اوقات، فکرکردن زمان می‌بَرَد؛ ولی اولین فکری که به ذهنمان می‌آید، همیشه بهترین راه برای عمل‌کردن نیست». اگر تمرین را با استفاده از چند کودک انجام می‌دهیم، می‌توانیم از آنان بخواهیم برگه‌هایی را که راهکارهایشان را روی آن‌ها نوشته و براساس ارزش راهکارها ستاره‌گذاری کرده‌اند، با هم تبادل کنند و سپس دربارۀ دلیل تفاوت نظرهایشان با آنان گفت‌وگو کنیم. اگر ستاره‌گذاری‌های راه‌حل‌ها در برگه‌های کودکان با هم متفاوت بود، به آنان می‌گوییم: «شما دربارۀ این راه‌حل‌ها احساسات متفاوتی دارید». حال می‌پرسیم: «آیا راه‌حلی دارید که فقط یک ستاره گرفته باشد؟ اگر دارید، آن را ذکر کنید». درخصوص تمام راه‌حل‌هایی که کودک با آن‌ها موافق نیست، می‌پرسیم: «چرا فکر می‌کنی این راه‌حل اصلاً خوب نیست؟». درنهایت می‌گوییم: «آیا چیز دیگری هست که بخواهی دربارۀ راه‌حلت برایم بگویی؟» یا «چه کسی یک راه‌حل دارد که ما تا حالا آن را ندیده یا نشنیده باشیم؟».
می‌توان برگه‌ای را طراحی کرد و دراختیار کودک قرار داد تا در آن بنویسد که درطول هر روز، از مهارت حل مسئله استفاده کرده است یا خیر. هر مشکلی را حل کرد، در این برگه می‌نویسد تا آن را فراموش نکند. در سطر اول، مشکل را توضیح می‌دهد و در سطر بعد می‌نویسد چه کسانی درگیر آن بوده‌اند؛ سپس احساسات خود و دیگران درخصوص آن مشکل را می‌نویسد و راهکار گفتاری و عملی برای حل مشکل را نیز ثبت می‌کند؛ آن‌گاه پیامد مشکل را می‌نویسد و به این سؤال پاسخ می‌دهد که مشکل حل شد یا نه. اگر مشکل حل نشده است، او می‌تواند تا پنج راهکار دیگر را برای حل‌شدن آن بنویسد و آن‌ها را ارزیابی کند تا به بهترین راهکار دست یابد و دلیل انتخاب بهترین راهکار را نیز ذکر کند. در پایان باید مشخص کند که اگر دوباره مشکلی پیش آمد، به کدام راهکار فکر خواهد کرد.
اکنون، برنامۀ زمان‌بندی‌ای را به‌عنوان پیش‌درآمدی برای برنامه‌ریزی با تفکر پیامدی در حل مسئله ذکر خواهیم کرد. در این فرایند، کودک ما برای رسیدن به هدفش، مرحله به مرحله برنامه‌ریزی می‌کند؛ بدین صورت که با خود می‌گوید: «برای اینکه به هدف موردنظرم برسم، از این راهکار استفاده می‌کنم. اگر این اتفاق افتاد، از راهکار دیگری استفاده می‌کنم و در غیر این صورت، کار دیگری انجام می‌دهم». مثال: «به پدرم می‌گویم این توپ را برایم بخرد. اگر خرید که هیچ؛ اما اگر نخرید، باید پول جمع کنم و خودم آن را بخرم. راهکار اول برای پول جمع‌کردن، این است که عیدی‌هایم را جمع کنم و راهکار دوم، اینکه کار کنم و پول دربیاورم». همان‌گونه که مشاهده می‌کنیم، در اینجا کودک راهکارهایی را برای حل مشکل و رسیدن به هدف پیدا می‌کند که هرکدامشان به‌نوبۀ خود، پیامدهایی دارند و این پیامدها خود می‌توانند به مشکلاتی تبدیل شوند که نیازمند راه‌حل‌هایی هستند.
مسئله‌حل‌کنندگان حرفه‌ای هنگام مواجهه با مشکل به مسائل متعددی فکر می‌کنند که دیگران به آن‌ها توجهی ندارند. یکی از این مسائل، زمان مناسب برای انجام‌دادن کارهاست که از ویژگی‌های راه‌حل‌های خوب به‌شمار می‌آید. اگر راه‌حل خوبی انتخاب شود و زمان مناسب برای آن درنظر گرفته نشود، نتیجه‌ای جز شکست حاصل نخواهد شد. کودک ما باید بتواند این مسئلۀ بسیار مهم را بفهمد. با استفاده از یک جدول می‌توان فهمید که آیا فرزند ما زمان مناسبی را برای استفاده از بهترین راه‌حل انتخاب کرده است یا خیر؛ بدین صورت که اگر کاری در زمان خوبی انجام شده باشد، مقابل آن می‌نویسیم «مناسب» و در غیر این صورت می‌نویسیم «نامناسب». همان‌گونه که مشاهده می‌کنیم، جفت‌واژگان «مناسب/ نامناسب» در اینجا به‌کار می‌آیند. مثال:
- آرمان از دوستش، ایمان خواست با او بسکتبال بازی کند؛ درست وقتی‌که پای ایمان، تازه شکسته بود (نامناسب).
- سمیرا از خواهرش خواست تا به او دیکته بگوید؛ درست وقتی‌که او داشت از پله‌های هواپیما پایین می‌آمد (نامناسب).
- مسعود یک‌میلیون تومان برنده شد و این خبر را ساعت سۀ صبح به محمود داد (نامناسب).
- سمیرا از مادرش خواست برایش پیراهن بخرد؛ البته قبل‌از روز تولدش (نامناسب).
- شیرین درست وقتی معلمش جلوی درِ کلاس داشت با مدیر صحبت می‌کرد، از او یک سؤال علمی پرسید (نامناسب).
- درست موقع شروع امتحان که همه ساکت بودند، شیرین گفت: «خانم اجازه؟ من تشنه‌مه!» (نامناسب).
- عرشیا از علیرضا خواست نوبتِ بازی را به او بدهد؛ درست وقتی نوبت علیرضا تمام شده بود (نامناسب).
- منیره از زهرا مدادش را خواست؛ همان موقع که معلم زهرا را دعوا کرده بود (نامناسب).
- وقتی سروش از دوچرخه افتاده بود و از درد داشت داد می‌زد، امیر از او خواست تا در انجام‌دادن کاری کمکش کند (نامناسب).
- مهرناز از مادرش خواست برایش دوچرخۀ نو بخرد؛ درست وقتی‌که با بی‌دقتی، دوچرخه را در خیابان رها کرده و دوچرخه‌اش دزدیده شده بود (نامناسب).
درپی ذکر این مثال‌ها کودک ما خود را به‌جای این افراد می‌گذارد و از کارهایی که مشابه با آن‌ها انجام داده است، متعجب می‌شود.
براساس آنچه گفتیم، یکی از بخش‌های مهم فرایند حل مسئله، این است که کودک ما بتواند زمان مناسب برای انجام‌دادن هر کار را تشخیص بدهد؛ مثلاً بفهمد که وقتی پدر با خستگی زیاد به خانه آمده است، نباید از او بخواهد برایش چیزی را بخرد؛ بلکه باید این درخواست خود را به زمان مناسبی موکول کند.
درخصوص مثال‌های ذکرشده می‌توانیم از کودکمان بپرسیم: «چرا این زمان را مناسب نمی‌دانی؟» و او باید قادر به تحلیل علت نامناسب‌بودن موقعیت باشد؛ سپس می‌پرسیم: «به‌نظر تو، چه موقعی برای انجام‌دادن این کار، مناسب است؟» تا وی زمان مناسب برای هر کار را مشخص کند؛ مثلاً بگوید: «منیره باید صبر کند تا زهرا آرام شود؛ آن‌گاه از او مدادش را بخواهد».
حال، از فرزندمان می‌خواهیم نمونه‌هایی از برخی کارها را که در زمان مناسب یا نامناسب انجام داده است، ذکر کند و اگر چیزی یادش نیامد، از او می‌خواهیم یک نمایش با این موضوع بسازد.
با استفاده ازا تصاویری که افرادی را در موقعیت‌های مختلف نشان می‌دهد، می‌توانیم از کودک بپرسیم که آیا الان، زمان مناسبی برای این کار است یا خیر و اینکه کودک می‌تواند چه کار دیگری انجام دهد تا زمان مناسب برای این کار فرابرسد.
تمرین دیگر با عنوان «داستان مامان» بدین صورت است:
مامان: من امروز به‌خاطر عقب‌افتادن کارهام کلافه و عصبانی هستم.
امید: مامان! می‌شه من امروز برم توپمون رو که افتاده خونۀ همسایه، ازشون بگیرم؟
مامان: نه‌خیر! من الان خیلی عصبانی‌ام و نمی‌تونم به این موضوع برسم!
امید با نگرانی و ناامیدی از آنجا می‌رود. پس‌از گذشت مدتی، مادر حال بهتری دارد و همه با شادی، سرِ سفره، ناهار می‌خورند.
رامین (برادر امید): مامان! من برم توپمون رو از همسایه‌مون بگیرم؟
مامان: اگه غذات رو تموم کردی، می‌تونی بری.
در این داستان، کودک ما متوجه می‌شود امید بدان سبب که زمان مناسبی را برای بیان خواسته‌اش انتخاب نکرده، پاسخ موردنظرش را از مادر نگرفته است. درخصوص انتخاب زمان مناسب می‌توانیم از کودک سؤال کنیم و بخواهیم علت را برایمان توضیح دهد. در ادامه، از کودک می‌پرسیم: «آیا ممکن است که یک نفر در زمان‌های متفاوت، احساسات متفاوتی داشته باشد؟». با توجه به داستانی که تعریف کردیم، پاسخ فرزندمان به این سؤال، مثبت است. از کودک می‌پرسیم: «در این داستان، احساسات متفاوت، مال چه کسی بود؟» و «آیا می‌توانی به وقتی فکر کنی که بهتر بود برای چیزی که می‌خواستی، صبر می‌کردی؟». بدین صورت، کودک ما در فرایند رسیدن به خواسته‌هایش عامل زمان را درنظر می‌گیرد و می‌تواند تا رسیدن زمان مناسب برای هر کاری، خودش را با انجام‌دادن کار دیگری سرگرم کند تا دچار احساس کلافگی نشود. حال، از او می‌پرسیم: «می‌توانی زمانی را به‌یاد بیاوری که خیلی منتظر ماندی؟» و درصورت مثبت‌بودن پاسخش از او می‌خواهیم داستان را تعریف کند؛ سپس از او می‌خواهیم برایمان بگوید که بعدش چه احساسی داشته است.
در این مرحله، بخش عمده از روش ICPS را با او کار کرده‌ایم.

ویدیو جلسۀ دوازدهم

صوت جلسه

00:00 00:00

برای دوستان خود ارسال کنید.

از طریق زیر می توانید این مطلب را برای دوستان خود ارسال کنید.

واتساپ تلگرام