در حال بارگذاری
دانلود اپلیکیشن

جلسۀ هشتم: تربیت کودک ارزشمند

در این مرحله از آموزش، هر چهار مهارت پیش‌عملیاتی برای حل مسئله را به‌صورت هم‌زمان تمرین می‌کنیم؛ البته بسیاری از والدین، خود در این زمینه‌ها نیازمند به کمک هستند و به همین سبب، در این جلسه، بر تمرین با والدین تمرکز خواهیم کرد. اگر والدین بتوانند چهار مهارت پیش‌عملیاتی را درست و کامل با فرزندشان تمرین کنند، این فرزند آمادگی بسیار زیادی برای فراگرفتن مهارت‌های عملیاتی حل مسئله خواهد داشت.
نخستین بازی‌ای که در این مرحله با کودک انجام می‌دهیم، «بیا رنگ بزنیم!» نام دارد و شامل بیست کارت است که روی هرکدامشان یک تصویر دیده می‌شود. کودک می‌تواند این تصاویر را رنگ‌آمیزی کند. در این بازی، کودک باید کارت‌هایی را که مثل هم هستند، پیدا کند تا از این طریق، احساسات یکسان را با او تمرین کنیم؛ بدین صورت که یک کارت را روی زمین می‌گذاریم و کارت مشابه آن در دست کودک است. برای برداشتن این کارت، کودک باید داستان آن را تعریف و دربارۀ احساسات شخصیت‌های روی کارت صحبت کند. اگر توانست این کار را انجام دهد، کارت را برمی‌دارد. در این بازی، فرزند ما صرفاً ازروی عکس و با استفاده از چشمانش احساس طرف مقابل خود را می‌خوانَد؛ درحالی که قبلاً نمی‌توانست این کار را انجام دهد و اساساً احساسات دیگران برایش مهم نبود. یکی از دستاوردهای این تمرین‌ها آن است که درنتیجۀ انجام‌دادنشان گفت‌وگوکردن برای کودک، بسیار آسان‌تر از قبل می‌شود و بازی‌های او با والدین، بیشتر به‌صورت کلامی درمی‌آیند؛ درحالی که قبلاً در بازی‌هایش حرکات فیزیکی (مانند بپربپرکردن) نمودِ پررنگ‌تری داشتند. هرچقدر سنّ کودک، کمتر باشد، انجام‌دادن این بازی‌ها و تمرین‌ها با او دشوارتر است؛ اما از آن سوی، هرقدر کودک بزرگ‌تر می‌شود، در انجام‌دادن این بازی‌ها و تمرین‌ها بیشتر با والدین همراهی می‌کند. اگر این بازی کارت‌ها را با چند کودک انجام دهیم، خواهیم دید که آنان تصاویر را به شکل‌های مختلفی تحلیل می‌کنند و احساسات گوناگونی را در شخصیت‌های موجود در آن‌ها می‌یابند.
بازی دیگری که می‌توان با کودکان انجام داد، «ادامه» نام دارد. در این بازی، تعریف‌کردن داستانی برای کودکمان را شروع می‌کنیم؛ اما تقریباً در پایان هر یک یا یک‌ونیم جمله مکث می‌کنیم و می‌گوییم: «ادامه!» تا کودک ما جمله را ادامه دهد و تمام کند. اگر به‌جای یک کودک، چند کودک در این بازی حضور داشتند، در پایان جمله‌ها می‌گوییم: «ادامه!» و هر کودکی دستش را بلند کرد، جمله را ادامه می‌دهد و تمام می‌کند. نمونۀ این بازی بدین صورت است: «دوتا بچه داشتند بازی می‌کردند که یِهو یک بچۀ بزرگ‌تر اومد، با پاش زد و بازی اونا رو خراب کرد. اون دوتا بچه احساسِ ... کردند. ادامه!». اکنون، در بازی دونفره، کودک ما جمله را ادامه می‌دهد و در بازی چندنفره، هر کودکی که دستش را بلند کرد، جمله را به پایان می‌رسانَد. بعداز اتمام جمله، بقیۀ داستان را به این صورت تعریف می‌کنیم: «اونا خیلی عصبانی شدند و با مشت زدند توی شکمش. اون بچه که قلدری کرده بود، احساس ... کرد. ادامه!». بازهم کودک ما یا هر کودکی که دستش را بلند کرده باشد، ادامۀ جمله را بیان می‌کند. این داستان را تا آنجایی ادامه می‌دهیم که احساس کنیم کودک ما یا جمع کودکان، دیگر قادر به پیش‌بردن و کامل‌کردنش نیستند. بهتر است قبل‌از آنکه کودکان اظهار خستگی کنند، بازی را قطع کنیم تا آنان همواره مشتاق و علاقه‌مند به این بازی باشند. در این فرایند ادامه‌دادن جمله‌ها کودکان درواقع، روابطی را بین رفتارهای بچه‌ها با یکدیگر و تأثیر این رفتارها بر احساسات دیگران پیدا می‌کنند که محور بحث ما در این جلسه، همین موضوع، یعنی افکار و احساسات است؛ به دیگر سخن می‌خواهیم ببینیم نوع فکر ما چه اثری بر رفتارمان دارد؛ مثلاً وقتی فردی فکر می‌کند دیگری می‌خواهد لج او را دربیاورد، رفتار او با آن شخص ازنوع پرخاشگرانه خواهد بود.
بازی دیگری که می‌توان انجام داد، بسیار مهم و بدین صورت است که چند برگه، شامل تصویر یک کودک را به فرزندمان یا چند کودک نشان می‌دهیم. در هر برگه، آن کودک، یک احساس خاص دارد و پنج ابر بالای سرش قرار گرفته است که باید در هرکدام از آن‌ها یکی از عوامل بروز آن احساس نوشته شود. اگر کودک ما سواد خواندن و نوشتن دارد، از او می‌خواهیم خودش بنویسد و اگر هنوز به مدرسه نرفته است، می‌تواند کلمه‌ای را که ما گفته‌ایم، در ذهنش نگه دارد. درنهایت، این عوامل دسته‌بندی خواهند شد. احساسات موردنظر عبارت‌اند از:
الف) خوشحالی: در این حالت به کودک یا کودکان می‌گوییم: «این دختر/ پسر احساس خوشحالی می‌کند. پنج ابر را بالای سر او می‌بینی که در هرکدام از آن‌ها باید بنویسیم که احتمالاً این دختر/ پسر به چه چیزی فکر می‌کرده که باعث خوشحالی‌اش شده است». حال، به کودک یا کودکان اجازه می‌دهیم به سؤال ما پاسخ دهند؛ البته برایشان توضیح می‌دهیم که این عامل خوشحالی می‌تواند هر چیزی باشد و نیازی نیست هیچ قید و محدودیتی را برای آن درنظر بگیرند. ممکن است کودک یا کودکان، عواملی مانند رفتن به استخر یا شهربازی، بستنی‌خوردن، هدیه‌گرفتن، دیدنِ مادر، مهربانی‌دیدن از کسی یا داشتنِ خوراکیِ خوشمزه را در پاسخ به سؤال ما ذکر کنند. پاسخ‌های آنان را درقالب سه دسته بدین شرح می‌توان طبقه‌بندی کرد: دریافت‌کردنِ چیزی؛ خوردنِ یک خوراکیِ ویژه؛ سفر و گردش. درنتیجۀ این تمرین، فرزند ما می‌تواند تنوع عوامل ایجادکنندۀ شادی را دریابد و درخصوص این مسئله، صرفاً به یک عامل فکر نکند؛ بدین ترتیب، ذهن او باز خواهد شد و درعین حال، احساساتش با نوع تفکر وی پیوند خواهد یافت.
ب) نگرانی: درخصوص این احساس از کودک یا کودکان می‌پرسیم دلیل نگرانی این دختر یا پسری که در تصویر می‌بینند، چیست. در پاسخ به سؤال ما کودکان دلایلی همچون تنهاماندن، گم‌شدن، دعواکردن والدین با یکدیگر یا طردشدن را ذکر می‌کنند که می‌توان آن‌ها را ذیل سه دسته بدین شرح قرار داد: آسیب‌دیدن؛ غیبت یا تأخیر یکی از عزیزان؛ شکستن چیزی و ایجاد دردسر.
ج) افتخار: از کودک یا کودکان، دلیل افتخارکردن دختر یا پسر مشاهده‌شده در تصویر را می‌پرسیم. آنان در پاسخ به سؤال ما دلایلی همچون مرتب‌کردن اتاق خودش به‌تنهایی، انجام‌دادن یک کار خوب، تشویق‌شدن، یادگرفتن کار یا ورزشی و یا انجام‌دادن تکالیف را بیان خواهند کرد که همگی ذیل سه دسته بدین شرح قرار می‌گیرند: امور درسی؛ برنده‌شدن؛ یادگرفتن یک مهارت.
د) کلافگی: کودکان مواردی از این دست را به‌عنوان عوامل بروز این احساس در دختر یا پسر مشاهده‌شده در تصویر ذکر می‌کنند: عمل‌نکردن مادر به قولش، خستگی، برنیامدن ازعهدۀ کارها، زیادبودن تکالیف، گرم‌بودن هوا، به‌هم‌ریختگیِ اتاق و قادرنبودن به انجام‌دادن کار درست. این عوامل را نیز ذیل چهار دستۀ کلی بدین شرح می‎توان قرار داد: نقص مهارتی؛ شکستن چیزی؛ نرسیدن به چیزی (مانند خوراکی، تفریح و ابزار)؛ نرسیدن به وسیلۀ نقلیه یا آسانسور.
ه) ترسیدن: وقتی دلیل ترس دختر یا پسر داخل تصویر را از کودکان می‌پرسیم، آنان مواردی از این دست را ذکر می‌کنند: دیدنِ سوسک، تنهاشدن، تاریکی، فریاد پدر و مادر، شکستن چیزی، هیولا یا عمل‌نکردن به قولی که به والدینش داده است. این عوامل نیز ذیل چهار دسته بدین شرح قرار می‌گیرند: تنهاماندن؛ تعقیب‌شدن؛ شنیدن صدای بلند؛ اقدام کسی به پِخ‌کردن و ترساندن کودک.
و) ناامیدی: درخصوص دلیل بروز این احساس، کودک یا کودکان عواملی از این دست را برمی‌شمرند: دوست پیدانکردن، عضونشدن در تیم فوتبال مدرسه و درست انجام‌ندادن بازی فکری. این عوامل را نیز درقالب چهار دسته بدین شرح می‌توان قرار داد: پذیرفته‌نشدن در جایی؛ نگرفتن نمرۀ خوب؛ باختن؛ شکست در حل یک مشکل.
ز) شگفت‌زدگی (وقوع مسئله‌ای برخلاف انتظار): درخصوص دلیل بروز این احساس، کودکان مواردی از این دست را ذکر خواهند کرد: سرزده‌آمدن فرد موردعلاقه، سورپرایزشدن، به‌دنیاآمدن یک بچۀ جدید، مشاهدۀ یک حیوان جدید و هدیه‌گرفتن چیزی که آرزو داشته است. این عوامل را نیز ذیل چهار دسته بدین شرح می‌توان قرار داد: دریافت چیزی؛ به‌دست‌آوردن چیزی؛ گرفتن یک خبر خوب؛ بی‌خبرآمدنِ یک عزیز.
ح) بی‌قراری (تمام‌شدنِ صبر): درخصوص بروز این احساس، کودک یا کودکان دلایلی از این دست را ذکر خواهند کرد: نگه‌داشتنِ ادرار، طولانی‌شدن کلاس، گرسنگی، انتظارکشیدن برای دریافت یک هدیه و انتظارکشیدن در صف برای سوارشدنِ تاب. این عوامل را ذیل دسته‌هایی بدین شرح می‌توان قرار داد: درست‌شدنِ چیزی؛ رسیدنِ نوبت؛ دیدن کسی.
درخصوص دلایل بروز این احساسات، چنانچه کودکان مواردی یکسان را ذکر کنند، می‌توانیم برایشان توضیح دهیم که این موارد، یکسان هستند؛ زیرا آن‌ها معنای یکسان‌بودن را کاملاً می‌فهمند؛ مانند ترکیدن بادکنک یا کیسۀ فریزر به‌عنوان دو دلیل یکسان برای بروز ترس. حال از کودک می‌پرسیم: «آیا می‌توانی به عامل متفاوتی فکر کنی که باعث ایجاد احساس ترس می‌شود؟». اگر قبلاً این واژه را با کودکمان تمرین کرده باشیم، اکنون، او به‌راحتی منظور ما را می‌فهمد و دلیلی متفاوت را ذکر می‌کند.
حال، با استفاده از جدول درک احساسات که شامل شانزده احساس و شانزده اسم است، جمله‌هایی را ذکر می‌کنیم و از کودک می‌پرسیم: «چه کسی این جمله را می‌گوید و چه احساسی پیدا کرده است؟». چند مثال:
- می‌گوییم: «وای! کامیون روشن نمی‌شود! من نمی‌توانم به کارم برسم!» و از کودکمان می‌پرسیم: «چه کسی این حرف را می‌گوید و چه احساسی دارد؟». کودک باید بتواند براساس جدول، نام آن فرد (بابا، تعمیرکار، راننده) و احساس او (نگرانی و کلافگی) را بیان کند.
- می‌گوییم: «امروز واقعاً خوب بسکتبال بازی کردم! بیشترین امتیاز را من به‌دست آوردم!». کودک باید بتواند بگوید که خودش، برادر یا خواهرش و یا دوستش این جمله را بیان می‌کند و احساس افتخار دارد.
- می‌گوییم: «وقتی نمی‌گذاری با توپت بازی کنم و من اجازه می‌دهم با وسایلم بازی کنی، من چه احساسی پیدا می‌کنم؟» و از کودک می‌پرسیم: «این جمله را چه کسی می‌گوید و چه احساسی دارد؟». او باید بتواند بگوید دوست، خواهر یا برادرش این جمله را بیان می‌کند و احساس عصبانیت، ناامیدی یا ناراحتی دارد.
- می‌گوییم: «وقتی تو چیزی را که می‌خواهی، به‌دست نمی‌آوری و بدین سبب نق می‌زنی، من را اذیت می‌کنی. می‌دانی من چه احساسی پیدا می‌کنم؟». از کودک می‌پرسیم: «چه کسی این جمله را می‌گوید و چه احساسی دارد؟» و او باید بتواند پاسخ دهد: «مامان، بابا یا معلم که احساسی کلافگی یا عصبانیت دارد».
- می‌گوییم: «وای! تو یک هدیۀ بسیار زیبا به من دادی! اصلاً خبر نداشتم که می‌خواهی این کار را انجام بدهی!». کودک باید بتواند بگوید این جمله را مادر بیان می‌کند و احساس شگفت‌زدگی، شادی یا غافلگیرشدن دارد.
- می‌گوییم: «من دارم سعی می‌کنم پنج بادکنک را به هم ببندم؛ اما هر دفعه که کارم تقریباً تمام می‌شود، یکی از آن‌ها می‌ترکد». کودک باید بتواند بگوید خودش، دوستش، مادر یا معلم این جمله را بیان می‌کند و دچار احساس کلافگی، خستگی، ناامیدی و ناراحتی است.
- می‌گوییم: «وقتی من با تو حرف می‌زنم و تو به حرفم گوش نمی‌دهی، من چه احساسی پیدا می‌کنم؟». کودک خواهد گفت که گویندۀ این جمله می‌تواند بچه‌ای باشد که وقتی با والدینش حرف می‌زند، آن‌ها به حرفش گوش نمی‌کنند و به‌جای پاسخ‌دادن به او حرف‌های دیگری را بر زبان می‌آورند که مصداق پاسخ‌های نامربوط است.
- می‌گوییم: «دوچرخۀ نوی من کجاست؟ اگر کسی آن را ببرد، مادرم خیلی عصبانی می‌شود؛ چون به من گفته بود آن را بیرون نگذارم که دزد نتواند آن را ببرد». کودک ما باید بگوید این کودک که می‌تواند خودش، برادر یا خواهرش و یا هر کودک دیگری باشد، احساس نگرانی و ترس دارد.
- می‌گوییم: «دوچرخۀ نوی خودم را پیدا کردم!» و فرزندمان باید بتواند بگوید این کودک احساس آرامش دارد.
به همین صورت می‌توان جمله‌های متعددی را با کودک تمرین کرد تا او قادر به درک احساسات دیگران و همدلی با آنان باشد. اکنون که فرزند ما قادر است احساس کودک یا هر فرد دیگری را درک کند، درواقع، با وی همدلی می‌کند و خودش را جای او می‌گذارد؛ بنابراین، در همین مرحله که هنوز به مهارت‌های حل مسئله نرسیده‌ایم، هشتاد درصد تضادهای کودک ما با دیگران حل می‌شود و ازبین می‌رود؛ زیرا او خودبه‌خود، احساسات دیگران را تحلیل و تفسیر می‌کند و براساس آن تحلیل‌ها و تفسیرها قادر به مدیریت‌کردن رفتارهای خویش است.
بازی دیگر، «چطور می‌شه؟» نام دارد و هدف از آن، این است که نشان دهیم ممکن است افراد مختلف دربارۀ یک موضوع یکسان، احساسات متفاوتی داشته باشند. کودکان باید بتوانند براساس آنچه یاد گرفته‌اند، احساسات مختلف را بیان کنند؛ اما اگر سواد دارند، می‌توانند به جدول احساسات نگاه کنند و از آن کمک بگیرند. مسئلۀ مهم دیگر در این بازی، آن است که کودکانمان به این موضوع توجه کنند که اساساً چرا افراد دارای احساس‌های متفاوت هستند. چند مثال:
- می‌گوییم: «ریحانه امروز که هوا گرم است، از آب‌بازی با شلنگ، خوشحال می‌شود؛ اما آقای آتش‌نشان از اینکه نکند برای خاموش‌کردن آتش، آب نداشته باشد، نگران می‌شود». حال می‌پرسیم: «چه شخص دیگری ممکن است از آب‌بازی ریحانه خوشحال نشود؟».
- می‌گوییم: «مسعود هنگامی‌که تا دیروقت، بیرون از خانه بازی می‌کند، خودش خوشش می‌آید؛ ولی مادرش نگران می‌شود. چطور این‌گونه می‌شود؟». در اینجا هم یک موضوع واحد، یعنی بیرون از خانه بودن، یک نفر را خوشحال و یک نفر دیگر را نگران می‌کند.
از کودکمان می‌پرسیم: «چرا افراد احساسات متفاوتی دارند؟» و سپس با دقت به پاسخ‌هایش گوش می‌دهیم. وقتی دربارۀ موضوعی با فرزندمان برخورد می‌کنیم و او به‌جای پیداکردن دلیل منطقی برخورد ما به این نتیجه می‌رسد که «شما اصلاً من را دوست ندارید»، درواقع، در این قسمت، دچار ضعف است؛ به بیان روشن‌تر، او نمی‌تواند به این مسئله فکر کند که اگر مثلاً مادرش به او می‌گوید کاری خاص را انجام ندهد، احساس مادر با احساس او دربارۀ آن کار، متفاوت است؛ به دیگر سخن، کودک این کار را دوست دارد؛ درحالی که مادر از انجام‌شدن آن، ناراحت می‌شود.
نمونۀ دیگر: «وقتی اتاق سیمین به‌هم‌ریخته است، سیمین و مادرش احساسات متفاوتی دارند. چطور می‌شود؟»؛ آن‌گاه از کودک می‌خواهیم به ما بگوید هرکدام از آنان چه احساسی دارند. درنتیجۀ این تمرین، کودک ما متوجه می‌شود اگر اتاقش به‌هم‌ریخته باشد، برخلاف خودش که احساس بدی ندارد، مادرش ناراحت خواهد شد. در این مثال باید دلیل بروز دو احساس متفاوت در سیمین و مادرش را نیز از کودک بپرسیم.
بازهم تأکید می‌کنیم که نباید پاسخ‌های کودک را اصلاح کرد یا برایش دلیل و برهان آورد؛ بلکه صرفاً دربارۀ نظر او و علت آن از وی سؤال می‌کنیم و سپس به تمرین بعدی می‌پردازیم.
نمونۀ دیگر: «سعید و پدرش وقتی هواپیمای قدیمیِ سعید شکست، احساس متفاوتی داشتند. چطور چنین چیزی می‌شود؟». کودک ما باید بگوید سعید و پدرش، هرکدامشان چه احساسی داشتند و چرا.
حال، از کودکمان می‌خواهیم مثالی بزند دربارۀ یک نفر که سخنی می‌گوید یا کاری انجام می‌دهد که دیگران دربارۀ آن حرف یا کار، احساسات متفاوتی دارند. درصورت همراهی‌کردن کودک، از او می‌خواهیم دلیل این احساسات متفاوت را بیان کند. اگر کودک گفت: «نمی‌دانم»، بازی را متوقف می‌کنیم تا هروقت او آماده بود، ادامه بدهیم. اگر کودکمان اساساً این بازی را دوست نداشت، از آن صرف‌نظر می‌کنیم و بازی دیگری انجام می‌دهیم؛ البته خیلی زود هم تسلیم نمی‌شویم و سعی می‌کنیم زمینۀ مساعد را برای فکرکردن او فراهم آوریم.
در ادامه، بازی را قدری تغییر می‌دهیم و می‌گوییم: «دو نفر کاری یکسان را انجام می‌دهند؛ ولی احساسات متفاوتی دارند؛ مثلاً مینا و سارا، هردو تکلیف حساب می‌نویسند. مینا هنگام نوشتن تکلیف، به خودش افتخار می‌کند؛ ولی سارا کلافه و خسته شده است». درخصوص احساسات متفاوت دربارۀ یک موضوع، گاهی خودِ والدین حرف‌های غیرمنطقی می‌زنند؛ مثلاً به کودک می‌گویند: «ببین من دارم کِیف می‌کنم! تو هم کِیف کن!»؛ البته اگر کودک از آن موضوع خاص لذت برد، می‌توانیم دربارۀ آن با او صحبت کنیم و مثلاً بگوییم: «فکر می‌کنم داری لذت می‌بری!». در مثال اخیر، از کودک سؤال می‌کنیم: «چرا مینا و سارا باوجود اینکه هردو یک کار انجام می‌دهند، احساسات متفاوتی دارند؟».
نمونۀ دیگر: «رضا و محمود، هردو برای تولدشان فوتبال‌دستی هدیه گرفتند؛ اما رضا خوشحال و محمود ناراحت شد. چطور می‌شود؟». کودک باید بتواند دلایلی را برای احساس هریک از این دو پسر ذکر کند.
نمونۀ دیگر: «بابا داشت به اخبار گوش می‌داد و خوشحال بود. زینب هم داشت می‌شنید؛ ولی عصبانی بود. چرا احساس این دو نفر با هم متفاوت است؟». فرزند ما باید بتواند توضیح بدهد و دلیل بیاورد.
نمونۀ دیگر: «ناصر و حمید، هردو برای بازی‌کردن در نمایش جشن مدرسه انتخاب شدند؛ اما احساساتشان با هم متفاوت است. به‌نظر تو ناصر ممکن است چه احساسی داشته باشد؟». در اینجا به‌جای اینکه خودمان احساسات دو پسر را بیان کنیم، از کودک می‌خواهیم دربارۀ احساساتشان صحبت کند.
نمونۀ دیگر: «حوریه و محبوبه، هردو سوار ترن‌هوایی شدند؛ اما احساسشان با هم متفاوت است. می‌توانی احساس هرکدام از آنان را حدس بزنی؟». احتمالاً کودک ما خواهد گفت یکی خوشحال است و دیگری می‌ترسد؛ ولی اگر پاسخی بی‌ربط داد (مانند اینکه: «حوریه چون موهایش بلند است، خوشحال است و محبوبه چون موهایش کوتاه است، ناراحت»)، بگوییم: «فرض کن موی هردوی آن‌ها بلند یا کوتاه است» تا کودک بر تفاوت احساس آنان با یکدیگر متمرکز شود.
به‌طور کلی، اگر مثال‌ها برای کودکمان سنگین بود، می‌توانیم آن‌ها را عوض کنیم و به‌شکلی ساده‌تر درآوریم؛ ولی چهارچوب تمرین‌ها نباید تغییر کند.
در بازی بعدی، کودک باید این جمله‌ها را تکمیل کند:
- مادرم باعث می‌شود من احساس خوشحالی کنم وقتی او لبخند می‌زند/ قصه می‌گوید.
- مادرم باعث می‌شود من احساس عصبانیت کنم وقتی او به من می‌گوید: «برو بخواب!».
- مادرم باعث می‌شود من احساس ناراحتی کنم وقتی او به حرف من گوش نمی‌دهد.
- مادرم باعث می‌شود من احساس ناامیدی کنم وقتی مرا به پارک نمی‌بَرَد.
همان‌گونه که می‌بینیم، در اینجا کودک دربارۀ رابطۀ رفتار و عمل مادرش با احساس او سخن می‌گوید. می‌توان به این چهار احساس، موارد متعدد دیگری را نیز اضافه کرد؛ ولی باید به کودک اجازه بدهیم دربارۀ احساساتش صحبت کند. می‌توان این بازی را به‌صورت برعکس انجام داد:
- من باعث می‌شوم مادرم احساس خوشحالی/ عصبانیت/ ناراحتی/ ناامیدی کند وقتی من...
همچنین:
- یک همکلاسی باعث می‌شود من احساس خوشحالی/ عصبانیت/ ناراحتی/ ناامیدی کنم وقتی او...
یا:
- من باعث می‌شوم همکلاسی‌ام احساس خوشحالی/ عصبانیت/ ناراحتی/ ناامیدی کند وقتی من...
اکنون، از لیست افراد و احساسات، یک نفر و یک احساس را انتخاب و دلیل بروز آن احساس در وی را بیان می‌کنیم؛ مثلاً: «وقتی برادرم اسباب‌بازی‌هایم را برمی‌دارد، من عصبانی می‌شوم»؛ سپس از کودک می‌خواهیم بازی را به همین صورت ادامه دهد؛ آن‌گاه این کار را با استفاده از واژه‌های دالّ بر احساسات انجام می‌دهیم؛ مثال: «وقتی پیتزا می‌خورم، خوشحال می‌شوم» یا «وقتی شب برای خوابیدن به اتاقم می‌روم، احساس تنهایی می‌کنم».

ویدیو جلسۀ هشتم

صوت جلسه

00:00 00:00

فایل های مرتبط

# عنوان دریافت
1 خلاصه تربیت کودک ارزشمند جلسه هشتم دریافت فایل

برای دوستان خود ارسال کنید.

از طریق زیر می توانید این مطلب را برای دوستان خود ارسال کنید.

واتساپ تلگرام