در حال بارگذاری
دانلود اپلیکیشن

جلسۀ یازدهم: تربیت کودک ارزشمند

در این جلسه، در قسمت مهارت‌های عملیاتی حل مسئله، بر مهارت دوم، یعنی «درنظرگرفتن پیامدها» متمرکز هستیم.
یکی از مسائل بسیار مهم درخصوص پیداکردن راه‌حل‌ها این است که به کودکان کمک کنیم تا به تصورها و قضاوت‌هایشان دربارۀ دیگران، بیشتر فکر کنند. ممکن است فردی برای نخستین بار به خانۀ ما بیاید؛ اما در کمال تعجب مشاهده کنیم که کودک ما اصلاً با او حرف نمی‌زند و حتی به وی سلام نمی‌کند. در اینجا باید ببینیم فرزندمان چه تصوراتی در ذهنش دارد که سبب بروز این رفتار شده‌اند؛ مثلاً ممکن است فرزند ما تصوری بدین شرح در ذهنش داشته باشد که هرکس چاق باشد، آدم بدی است و می‌خواهد او را اذیت کند. این ذهنیت معمولاً در واقعیتی ریشه دارد؛ بدین شرح که مثلاً ممکن است زمانی یک انسان چاق، ظرف غذای فرزند ما را ریخته و بدین صورت، سبب شکل‌گیری این تصور در ذهن او شده باشد که انسان‌های چاق، بچه‎ها را آزار می‌دهند. حال می‌خواهیم به فرزندمان کمک کنیم تا خودش دربارۀ تصوراتش بیشتر فکر کند و به نتایج بهتر و درست‌تری برسد؛ نه اینکه خودمان تصورات نادرست وی را اصلاح کنیم و مثلاً در این مورد خاص بگوییم: «درست است که این شخص چاق است؛ ولی مهربان است»؛ زیرا کودکان همان‌گونه که خودپنداره‌هایی را دربارۀ خودشان می‌سازند، در ذهنشان تصوراتی نیز دربارۀ دیگران و حتی والدینشان دارند؛ مانند این موارد: «مادر من بداخلاق است»، «خواهر من می‌خواهد با من لجبازی کند» یا «پدر مهربان است». او به هر دلیلی این تصورها را ساخته است و ما باید به وی کمک کنیم تا دربارۀ این تصوراتش دقیق‌تر فکر کند. کودکان براساس تصوراتشان داوری‌کردن را شروع می‌کنند؛ بنابراین، به بازی‌ای نیاز داریم که آن‌ها پس‌از آن به این نتیجه برسند که ممکن است تصوراتشان اشتباه یا دچار اشکال باشد یا قضاوتشان دربارۀ یک مسئلۀ خاص، قابل دفاع نباشد.
بدین منظور، بازی «اگه گفتی اشکالش کجاست!» را به این صورت انجام می‎دهیم. بازی‌هایی از این دست که در آن‌ها توانایی بچه‌ها نمایش داده می‌شود، برای آنان جذابیت فراوان دارد؛ بنابراین، استفاده از جمله‌ای با ساختار «اگه گفتی.../ اگه تونستی بگی...» به‌جای فعل امر «بگو» بسیار مؤثر است؛ زیرا از این طریق، کودک ترغیب می‌شود تا توانایی و استعداد خود را به والدین نشان دهد. این مسئله حتی درخصوص انسان‌های بزرگ‌سال نیز صدق می‌کند و هیچ کسی از این قاعده مستثنا نیست. در بازی‌ای که در اینجا موضوع بحث ماست، داستان‌هایی را تعریف می‌کنیم و از کودکمان می‌خواهیم به ما بگوید چه اشکال‌هایی در آن‌ها وجود دارد.
در اولین داستان می‌گوییم: «ناهیدِ چهارساله برای تولد مادرش به او یک عروسک هدیه داد. چه مشکلی در این داستان هست؟». کودک ما احتمالاً پاسخ می‌دهد که این هدیه، متناسب با سنّ مادر نیست.
تمرین دیگر به این صورت است: «سارا اولین کسی بود که از خواب بیدار شد. او متوجه شد که وقتی خواب بوده، جوجه‌ش مُرده است. سارا مادرش را بیدار کرد و گفت: "چرا به من نگفتی که جوجه‌م دیشب مُرده؟"». حال از فرزندمان می‌پرسیم: «چه مشکلی در این قصه هست؟». درواقع، سارا تصور می‌کند مادرش عمداً موضوع را به او نگفته است؛ بنابراین، به‌سبب این تصور نادرست، احساسی منفی درخصوص مادر سارا در وجود وی شکل می‌گیرد و درنتیجه، رفتاری خصمانه، پرخاشگرانه، بی‌ادبانه و گستاخانه درقبال مادر از او سر می‌زند.
به‌طور کلی، برخی سوءتفاهم‌ها موجب رفتار نادرست فرزند با والدین می‌شوند؛ اما والدین به‌جای یافتن تصور موجود در ذهن فرزندشان، او را نصیحت می‌کنند و حتی شواهدی از قرآن کریم درخصوص لزوم حفظ احترام والدین می‌آورند. علت این مسئله آن است که والدین درک درستی از فرزندانشان ندارند. درخصوص داستان موردبحث ما در این قسمت، کودک پس‌از کسب مهارت‌های قبلی، اکنون در ذهن خود، سارا را محکوم می‌کند؛ زیرا معتقد است سارا نمی‌تواند بی‌دلیل، مادرش را به مسئله‌ای متهم کند؛ بدین ترتیب، این فرزند در موقعیت‌های دیگر نیز حداقل با دیدۀ تردید به تصوراتش می‌نگرد؛ حال آنکه بسیاری از بزرگ‌سالان به‌علت نداشتن این مهارت، تصورات اشتباه دربارۀ دیگران دارند و درنتیجه، مرتکب رفتارهای نامناسب با آنان می‌شوند. اگر این مهارت در دوران کودکی در فرد ایجاد شود، هشتاد درصد گناهان درطول زندگی واقع نخواهند شد؛ زیرا آن گناهان در این تصورات نادرست ریشه دارند. در این مرحله، از کودک می‌پرسیم: «فکر می‌کنی مادر سارا در اون لحظه، غیراز ناراحتی از مرگ جوجه، ممکنه چه احساس دیگه‌ای داشته باشه؟». در پاسخ به این سؤال، کودک فرافکنی می‌کند و خود را جای مادر سارا می‌گذارد و این‌گونه پاسخ می‌دهد که مادر سارا ممکن است از این حرف و تصور دخترش خشمگین باشد. حال می‌پرسیم: «وقتی سارا بفهمد مادرش از مرگ جوجه خبر نداشته، ممکن است چه احساسی پیدا کند؟». کودک در پاسخ به سؤال ما احساس‌های شرمندگی، پشیمانی، گناه و خطا را ذکر خواهد کرد. همین تمرین، کافی است تا او بفهمد بسیاری از قضاوت‌هایش دربارۀ دیگران بی‌اساس بوده‌اند و باید در تصورات خویش دربارۀ افراد دیگر، انعطاف بیشتری داشته باشد.
تمرین دیگر بدین شرح است: «جواد در قوچان است. آنجا طوفان و کولاک برف است. جواد به دوستش، امیر زنگ زد. امیر در تهران است. جواد به امیر گفت نمی‌تواند به دیدن او برود؛ چون هواپیما در کولاک پرواز نمی‌کند. امیر از پنجره به بیرون نگاه کرد و آسمان آبی و آفتابی را دید. او به جواد زنگ زد و گفت: "جواد! هوا آفتابی است و هیچ برفی در کار نیست. تو فقط داری دروغ می‌گویی؛ چون نمی‌خواهی به دیدن من بیایی!». اکنون از کودک می‌پرسیم: «چه اشکالی در این داستان وجود دارد؟». درنتیجۀ سؤال‌هایی از این دست، کودک ما به آن درجه از پختگی می‌رسد که بسیار بهتر از بزرگ‌ترها رفتار می‌کند. در آیۀ دوازدهم از سورۀ مبارکۀ حجرات می‌خوانیم: «إِنَّ بَعضَ الظَّنِّ إِثمٌ»؛ یعنی: «همانا بعضی گمان‌ها (تصورات ذهنی) گناه‌اند». حال، چنانچه شأن نزول این آیه را در متون تفسیری بخوانیم، خواهیم دید که تصور نادرست درخصوص افکار و رفتارهای دیگران تا چه حد می‌تواند مسئله‌ساز شود. درخصوص داستان موردبحث در این تمرین، کودک باید بتواند بگوید مشکل این است که امیر دربارۀ هوای تهران صحبت می‌کند و جواد هوای قوچان را درنظر داشته است.
درنهایت، در تمرین بعدی از کودک می‌خواهیم یک داستان تعریف کند تا ما بگوییم چه مشکلی در آن وجود دارد. به احتمال بسیار زیاد، کودکان شش سال به بالا می‌توانند این کار را انجام دهند.
دومین مهارت عملیاتی برای حل مسئله، «درنظرگرفتن پیامدها» است؛ بدان معنا که کودکان بعداز یافتن راهکارهای متفاوت و متناوب برای حل مشکل باید بتوانند پیامدهای هر راهکار را درنظر بگیرند و بگویند اگر هرکدام از این کارها را انجام دهیم، چه اتفاقی می‌افتد.
در نخستین گام باید خودِ پیامد را برای کودک توضیح دهیم. به زبان ساده می‌توان گفت منظور از پیامد این است که «اگر... شود، پس... می‌شود»؛ مثلاً: «اگر من فحش بدهم، پس او هم فحش می‌دهد»، «اگر کتک بزنم، پس ممکن است خودم هم کتک بخورم»، «اگر این کار را انجام دهم، پس دوستیِ ما به‌هم می‌خورَد» یا «اگر بی‌ادبی کنم، پس این‌طور می‌شود»؛ بدین ترتیب، کودک می‌تواند راه‌حل‌ها را بسنجد تا به‌موقع، مفیدترینِ آن‌ها را انتخاب کند.
برای تعیین معنای پیامد از کودک می‌پرسیم: «اگر کسی کاری انجام دهد یا چیزی بگوید، بعدش ممکن است چه اتفاقی بیفتد؟». به‌خاطر داشته باشیم که حتماً «ممکن است» را در سؤالمان به‌کار ببریم تا کودک براساس تجربه‌ای که احتمالاً دارد، تصور نکند پیامدی خاص به هیچ وجه اتفاق نمی‌افتد. واژۀ «بعدش» هم خیلی مهم است و باید حتماً در سؤال ما باشد. در ادامه، تمرین‌هایی را در این حوزه با کودک انجام خواهیم داد:
بهتر است تمرین را با یک سؤال غیرنگران‌کننده شروع کنیم؛ مثلاً بگوییم: «اگر من یک بطری پر از آب‌میوه را روی زمین بریزم، بعدش ممکن است چه اتفاقی بیفتد؟» و وقتی کودک یا کودکان به ما پاسخ دادند، با سؤال «چه اتفاق دیگری ممکن است بیفتد؟»، آن‌ها را ترغیب کنیم تا پیامدهای بیشتری را پیدا و بیان کنند. بعداز تمام‌شدن حرف‌های کودک یا کودکان به آنان بگوییم: «همان‌طور که برای یک مشکل، بیشتر از یک راه‌حل وجود داشت، برای یک راه‌حل هم ممکن است بیشتر از یک پیامد وجود داشته باشد».
سؤال بعدی: «اگر من شیشۀ آرد را خیلی نزدیک به لبۀ قفسۀ کابینت بگذارم، بعدش ممکن است چه اتفاقی بیفتد؟»؛ سپس با سؤال‌هایی ازنوع «دیگر چه؟» از کودک می‌خواهیم پیامدهای بیشتری را ذکر کند. اگر با چند کودک کار می‌کنیم، می‌توانیم بپرسیم: «چه کسی می‌تواند پیامدهای بیشتری بگوید» و نیز از آنان بخواهیم به موضوع دیگری فکر کنند که ممکن است پیامدهایی داشته باشد.
در اینجا بسیار مهم است که پاسخ‌های بچه‌ها را با دقت گوش کنیم تا ببینیم آنان چه مشکلاتی را مطرح می‌کنند. براساس پاسخ‌های آنان می‌توانیم به بسیاری از مسائل پی ببریم؛ ازجمله اینکه ببینیم فرزندمان چه چیزهایی را مشکل محسوب می‌کند و چه پیامدهایی را برایشان درنظر می‌گیرد. پس‌از آنکه کودک دربارۀ مشکلات و پیامدها صحبت کرد، به او می‌گوییم: «حالا بیا دربارۀ مشکلات و پیامدهای کارهایی که مردم می‌کنند یا حرف‌هایی که می‌زنند، با هم صحبت کنیم! آماده هستی؟ اول بریم سرِ مشکلی که بین چندتا بچه پیش میاد! بعداز اینکه کمی دربارۀ کارهایی که اونا می‌تونند برای مشکلشون انجام بدند، صحبت کردی، دربارۀ پیامدهای هر راه‌حل هم صحبت کن. پیامد یعنی چیزی که ممکنه بعداز انجام‌شدن کاری اتفاق بیفته. توی این بازی قراره به چیزهای متفاوت زیادی که ممکنه بعداز کار یا حرف مردم اتفاق بیفته، فکر کنی».
موقعیت اول:
تصویری را به کودک نشان می‌دهیم که در آن، چند کودک درحال طناب‌بازی‌کردن هستند؛ چند کودک در صف ایستاده‌اند تا نوبتشان برسد و بازی کنند؛ یک کودک هم در سمتی دیگر ایستاده است و دوست دارد وارد این بازی شود. حال برای فرزندمان توضیح می‌دهیم: «مشکل اینه که نسرین می‌خواد با بچه‌ها طناب‌بازی کنه؛ ولی نمی‌دونه چه‌جوری بره تو بازی. اول بیا دربارۀ راه‌حل‌های زیاد صحبت کنیم. هر راه‌حلی رو بگی، من می‌نویسم». مثل تمرین‌های قبلی، راه‌حل‌ها هم باید شماره داشته باشند و هم دسته‌بندی شوند؛ یعنی موارد مشابه را زیر هم بنویسیم و موارد متفاوت را شماره بزنیم. کودک خواهد گفت: «یک راهش این است که نسرین برود وسط بازی و شروع کند به پریدن روی طناب». از کودک می‌پرسیم: «اگر نسرین یک‌دفعه خودش برود و روی طناب بپرد، این کارش چه پیامدی ممکن است داشته باشد؟». احتمالاً کودک خواهد گفت: «بقیۀ بچه‌ها ناراحت می‌شوند» و «ممکن است با بچه‌ها دعوایش بشود». پیامدهای بعدی‌ای که کودک ذکر می‌کند، ممکن است مشابه با این دو مورد باشد. سومین پیامدی که کودک می‌گوید، این است که «ممکن است بچه‌ها بروند و به معلم از نسرین شکایت کنند». اگر کودکمان پیامد نامشخص یا نامربوطی را ذکر کرد، از او می‌خواهیم بیشتر توضیح بدهد و براساس توضیح او تصمیم می‌گیریم آن پیامد را به‌صورت مستقل بنویسیم یا زیر یک مورد دیگر. از کودک می‌پرسیم: «اگر نسرین یک‌دفعه وسط بازی بچه‌ها برود، آنان چه ممکن است به او بگویند؟» و بدین صورت، کودک را به‌سمت فکرکردن به رفتارهای کلامی سوق می‌دهیم. بعداز اینکه کودکمان چند پیامد را گفت، به او می‌گوییم: «ممکن است بعضی افراد فکر کنند اینکه نسرین یک‌دفعه در بازی بپرد، کار خوبی است و بعضی دیگر هم فکر کنند کار خوبی نیست». در اینجا درواقع، راه‌حل را ارزیابی می‌کنیم که سومین مهارت حل مسئله است. در این مرحله، کودک، خودش را جای نسرین قرار می‌دهد و انتخاب می‌کند. هر موردی را انتخاب کرد، دلیل آن را از او می‌پرسیم. از او سؤال می‌کنیم: «آیا تو خودت فکری داشتی که حالا نظرت عوض شده باشد؟». اکنون، فرزند ما یک مسئلۀ مهم را کشف می‌کند: راه‌حل‌ها بدون درنظرگرفتن پیامدهایشان قابل ارزیابی، پذیرفتن و انجام‌شدن نیستند. درنتیجۀ این کشف، او یاد می‌گیرد که در موقعیت‌های مختلف، عملکرد تکانشی نداشته باشد و همیشه اولین راهکار را بدون درنظرداشتن پیامدهایش انتخاب نکند؛ بلکه در هر موقعیتی پس‌از فکرکردن به پیامدهای هر کاری تصمیم بگیرد که آن را انجام بدهد یا نه. فرزند برخوردار از این مهارت در تمام دوره‌های زندگی‌اش به پیامد کارهای خود فکر می‌کند و هیچ عملی را بدون توجه به عواقبش انجام نمی‌دهد؛ مثلاً در دوران نوجوانی، قبل‌از آنکه با جنس مخالف در فضای مجازی چت کند، پیامدهای این کار خود را درنظر می‌گیرد و در دوران جوانی، پیش‌از اینکه با سرعت زیاد موتورسواری کند، پیامدهای این عمل نادرست را در ذهنش می‌آورد؛ بدین ترتیب، او به‌سمت خودکنترلی پیش می‌رود؛ نه اینکه لازم باشد دیگران او را کنترل کنند. اگر هر انسانی بتواند این‌گونه باشد، قیامتش آباد خواهد شد؛ زیرا بسیاری از خطاها و گناهان را مرتکب نمی‌شود.
موقعیت دوم:
تصویری را به کودک نشان می‌دهیم که در آن، دو بچه در بازی بسکتبال دیده می‌شوند. می‌گوییم: «حامد می‌خواهد امیر توپ را به او بدهد؛ چون نوبت امیر است که توپ را بیندازد. مشکل این است که امیر به انداختن توپ ادامه می‌دهد و نوبتش را تمام نمی‌کند». حال، خطوطی که در مشکل قبلی دربارۀ آن‌ها صحبت کردیم، باید در اینجا هم تکرار شوند؛ یعنی کودک باید هم تعدادی راه‌‌حل و هم پیامدهای هریک از آن‌ها را بیان کند.
موقعیت سوم:
تصویری را به کودک نشان می‌دهیم که در آن، بچه‌ای به یک آهنگ گوش می‌دهد و خیلی هم از این کار خودش راضی است؛ ولی بچۀ دیگر این کار او را دوست ندارد و نمی‌خواهد آن صدا را بشنود. از کودکمان می‌پرسیم: «آیا این دو کودک دربارۀ یک چیز یکسان (صدای آهنگ)، احساس یکسان دارند یا احساسشان متفاوت است؟». کودک به ما پاسخ می‌دهد؛ سپس مانند موقعیت‌های قبلی از او می‌خواهیم راهکارهایی را برای حل مشکل پیشنهاد بدهد و پیامدهای هر راهکار را نیز بیان کند.
حال، برای کودکمان یک داستان به‌نام «احمد اذیتی» را تعریف می‌کنیم: سینا و مالی دارند توپ‌بازی می‌کنند و احمد آن‌ها را اذیت می‌کند. سینا می‌گوید: «احمد! تو داری مزاحم بازی ما می‌شی!» و مانی هم می‌گوید: «تو همیشه مزاحمی و ما اصلاً تو رو دوست نداریم! از اینجا برو!». احمد شروع می‌کند به خندیدن و می‌گوید: «شماها عُرضه ندارید که حتی به هم پاس بدید!». سینا عصبانی می‌شود و می‌گوید: «برو گم شو!». در ادامه، گفت‌وگویی بدین شرح صورت می‌گیرد که کودکان با الگوگرفتن از آن می‌توانند خودشان مشکلاتشان را حل کنند:
مادر/ معلم/ مربّی: احمد! مشکل چیه؟
احمد: اینا من رو اذیت می‌کنند!
مادر/ معلم/ مربّی: چی باعث شده که اینا اذیتت کنند؟
احمد: من چه می‌دونم؟ اذیت می‌کنند دیگه!
مادر/ معلم/ مربّی: سینا! به‌نظر تو مشکل چیه؟
سینا: احمد مزاحم بازی ما می‌شه!
مانی: اون همیشه مزاحمه!
احمد: خُب آخه اونا من رو هیچ وقت بازی نمی‌دند!
مادر/ معلم/ مربّی: وقتی تو این کار رو می‌کنی، سینا و مانی چه احساسی دارند؟
احمد: ناراحتی! ناراحت می‌شند؛ شاید هم عصبانیت.
مادر/ معلم/ مربّی: وقتی این کار رو کردی، چه اتفاقی افتاد؟
احمد: به من گفتند: «از اینجا برو گم شو!».
مادر/ معلم/ مربّی: این کار تو (اذیت‌کردن)، یه راه برای واردشدن به بازی اوناست. می‌تونی به یه راه متفاوتی فکر کنی که سینا و مانی ناراحت نشند و نگند: «از اینجا برو»؟
احمد: می‌تونم ازشون خواهش کنم.
مادر/ معلم/ مربّی: این یه راه دیگه هستش. می‌خوای امتحانش کنی؟
احمد: من می‌تونم با شما توپ‌بازی کنم؟
سینا: نه! هنوز هم نمی‌تونی!
مادر/ معلم/ مربّی: معلومه احمد باید به یه راه متفاوت دیگه فکر کنی.
احمد (رو به سینا): خُب تو هم می‌تونی با راکت من بازی کنی.
سینا: خُب باشه! قبوله!
مادر/ معلم/ مربّی: آفرین احمد! تو تونستی کاری کنی که سینا دوست داره. ببین مانی از همین پیشنهاد خوشش میاد!
احمد (رو به مانی): من به تو هم اجازه می‌دم با راکتم بازی کنی.
مانی: باشه! خوبه!
مادر/ معلم/ مربّی: احمد! قبل‌از اینکه این مشکل رو حل کنی، چه احساسی داشتی؟
احمد (کودک ما به‌جای او پاسخ می‌دهد): حسادت، خشم، ناراحتی...
مادر/ معلم/ مربّی: الان چه احساسی داری؟
احمد (کودک ما به‌جای او پاسخ می‌دهد): شادی، صمیمیت، دوستی...
اگر با چند کودک تمرین می‌کنیم، بهتر است به هرکدام از آن‌ها یک نقش بدهیم تا داستان را اجرا کنند؛ اما برایشان توضیح می‌دهیم که باید درطول داستان، در چهارچوبی حرکت کنند که درنهایت، احمد مشکل را حل کند؛ نه فرد دیگری. والدین باید براساس این داستان، پنج داستان مشابه را طراحی و با کودک یا کودکان اجرا کنند تا این مهارت در ذهن آنان تثبیت شود.
هنگام انجام‌دادن تمرین‌ها باید به این نکات دقت کنیم:
الف) به‌دنبال دیدگاه کودک دربارۀ مشکل باشیم؛ یعنی ببینیم کودکمان دربارۀ مشکل، چگونه فکر می‌کند.
ب) دیدگاه و تفکر کودکمان را به‌صورت پیامدگرا درآوریم؛ یعنی درطول فرایند تمرین، او را به‌سمتی ببریم که درخصوص هر مسئله‌ای به پیامدهای آن فکر کند.
ج) افکارش را با درنظرگرفتن پیامد، به‌سمت احساسات نیز سوق دهیم؛ یعنی فکرکردن به این مسئله که دیگران چه احساسی دارند و آیا می‌توان کاری کرد که احساس آنان عوض شود یا خیر (مانند: اگر من این کار را انجام دهم، مادر ناراحت می‌شود/ خواهرم غصه می‌خورَد/ پدرم عصبانی می‌شود).
د) کودک را ترغیب کنیم که به‌دنبال راه‌حل‌های دیگر باشد.
ه) هرگز به او نگوییم: «چه فکر خوبی کردی!»؛ بلکه بگوییم: «چقدر خوب فکر می‌کنی!»؛ به دیگر سخن، فرایند فکرکردن و تلاش را تأیید کنیم؛ نه محصول فکرکردن را.
و) کودک را ترغیب کنیم تا دربارۀ راه‌حل‌هایش و پیامدهای آن‌ها بیشتر فکر کند.
ز) کودک را از نتیجه‌گیری‌های اشتباه دور کنیم (مانند: من اگر تمام خوراکی‌ها را هم بخورم، اشکالی ندارد).
براساس این نکات، چند تمرین دیگر را با کودک انجام می‌دهیم:
به کودک می‌گوییم: «من یک مشکل را می‌گویم و تو هر راه‌حلی را که حدس می‌زنی، بگو تا من آن را بنویسم». در ادامه، مسئله را بدین صورت بیان می‌کنیم: «مریم مسئولیت درست‌کردن یک پوستر را در کلاس قبول کرد. او روی کمک سمیه حساب کرده بود؛ زیرا فکر می‌کرد سمیه به او کمک می‌کند؛ اما حالا سمیه به او می‌گوید کار دارد و نمی‌رسد به او کمک کند». حال، از کودکمان می‌خواهیم تمام کارهایی را که مریم می‌تواند انجام دهد یا حرف‌هایی را که می‌تواند بگوید تا سمیه در درست‌کردن این پوستر به او کمک کند، به ما بگوید؛ سپس راه‌حل‌های مناسب و نیز پیامدهای هریک از آن‌ها را یادداشت می‌کنیم. درنهایت، یک راه‌حل را انتخاب می‌کنیم و براساس آن، سؤال‌هایی بدین شرح را از کودک می‌پرسیم:
- درصورت انتخاب این راه‌حل، بعدش ممکن است چه اتفاقی بیفتد؟
- ... ممکن است چه‌کار کند؟
- ... ممکن است چه بگوید؟
- ... ممکن است چه احساسی داشته باشد؟
پاسخ این سؤال‌ها را جلوی پیامد موردنظر می‌نویسیم و دربارۀ وجوه تشابه یا تفاوت پیامدها از کودک سؤال می‌کنیم. اگر مواردی را گفت که نامناسب یا نامفهوم بود، از او می‌خواهیم بیشتر توضیح بدهد و درصورت منطقی‌بودنِ پاسخش مورد را می‌نویسیم.
نکتۀ بسیار درخور توجه و کاربردی درخصوص پیامدها این است که در آموزش‌دهیِ تمام درس‌ها به کودکان می‌توان از این مفهوم استفاده کرد و به دیگر سخن، تمرین‌ها را به قلمرو درس‌ها کشاند؛ مثلاً در درس ریاضی می‌توان از کودک خواست سنّ تمام اعضای خانواده را روی کاغذ بنویسد؛ سپس از وی می‌پرسیم: «از چه راه‌هایی می‌توانی برای نشان‌دادن سنّ این افراد استفاده کنی؟». کودک به ما خواهد گفت که انواع نمودارهای ستونی، منحنی و... بدین منظور کاربرد دارند. در درس اجتماعی می‌توان از کودک پرسید: «اگر انسان‌ها ماشین را اختراع نمی‌کردند، چه می‌شد؟» تا کودک پیامدهای این مسئله را حدس بزند. در درس علوم می‌توان از کودک پرسید: «چه اتفاقی می‌افتد اگر مامان سه روز، گوشت را بیرون از یخچال نگه دارد؟» و کودک باید بتواند پیامد این کار را حدس بزند. در درس تاریخ می‌توان پرسید: «اگر صنعت نفت، ملی نمی‌شد، چه اتفاقی می‌افتاد؟». در درس ورزش می‌توان پرسید: «اگر هنگام انجام‌دادن شنای کِرال، انگشتانت از هم باز باشد و دستت را در آب بزنی، چه می‌شود؟». در درس دینی می‌توان پرسید: «اگر انسان‌ها برای پیشرفتشان تلاش نکنند، چه اتفاقی می‌افتد؟».
همه می‌دانیم که برخی افراد، کارهایی را بارها و بارها انجام می‌دهند؛ حتی وقتی می‌دانند این کارشان پیامدهای خوبی ندارد. ما می‌خواهیم به کودکمان کمک کنیم تا دلایل پنهانِ کارهای افراد مختلف را درک کند. بدین منظور، به او می‌گوییم: «من می‌خواهم با تو دربارۀ کارهایی حرف بزنم که بعضی بچه‌ها انجام می‌دهند و تو باید به چیزهای دیگری که باعث می‌شود آن‌ها این کار را انجام دهند، فکر کنی». ممکن است کودکی یک کار نادرست را با علم به نادرست‌بودن آن، اما به دلیلی خاص انجام دهد؛ بنابراین، با استفاده از این تمرین می‌خواهیم کاری کنیم که کودک ما به آن دلایل نیز فکر کند؛ البته این تمرین برای کودکانی که هنوز وارد دبستان نشده‌اند، کمی مشکل است.
موقعیت اول:
کودک «الف» همیشه خیلی زود عصبانی می‌شود و همه به او می‌گویند که این اخلاقش را دوست ندارند؛ اما او همچنان این اخلاق را دارد. حال به کودکمان می‌گوییم: «چرا کودک "الف" همیشه خیلی زود عصبانی می‌شود؟». همۀ پاسخ‌های کودکمان را تکرار می‌کنیم و از او می‌خواهیم آن‌ها را برایمان توضیح بدهد؛ سپس از او می‌خواهیم دلایل متفاوتی را دربارۀ عصبانیت آن کودک ذکر کند. این تمرین را درخصوص حالت‌های دیگر نیز می‌توان انجام داد.
موقعیت دوم:
کودک «ب» خیلی خجالتی است و از بازی‌کردن با بقیۀ بچه‌ها می‌ترسد؛ به همین سبب، یک گوشه می‌ایستد و به بچه‌هایی که درحال بازی‌کردن هستند، نگاه می‌کند. مانند موقعیت قبلی، از کودکمان دربارۀ دلایل خجالتی‌بودنِ او سؤال می‌کنیم و می‌خواهیم هرکدام از دلایل را برای ما توضیح بدهد.
موقعیت سوم:
کودک «ج» سر به سرِ همکلاسی‌هایش می‌گذارد و همه به او می‌گویند که درصورت ادامه‌دادن این کار، دوستانش را ازدست خواهد داد؛ اما او از این کارش دست برنمی‌دارد. همان پرسش‌های مطرح‌شده دربارۀ دو موقعیت قبلی را از فرزندمان می‌پرسیم و مشخصاً بر علت عملکرد این کودک فرضی متمرکز می‌شویم.
موقعیت چهارم:
کودک «د» تکلیف ریاضی‌اش را تندتند و پر از غلط انجام می‌دهد و معلمش به او می‌گوید که اگر آرام‌تر بنویسد، کمتر اشتباه می‌کند (پیامد)؛ ولی او همچنان این کار نادرست را ادامه می‌دهد. از فرزندمان می‌پرسیم: «این کار کودک، چه دلایلی ممکن است داشته باشد؟».

ویدیو جلسۀ یازدهم

صوت جلسه

00:00 00:00

برای دوستان خود ارسال کنید.

از طریق زیر می توانید این مطلب را برای دوستان خود ارسال کنید.

واتساپ تلگرام