در حال بارگذاری
دانلود اپلیکیشن

جلسۀ نهم: تربیت کودک ارزشمند

امروز به‌عنوان آخرین بخش از مهارت‌های پیش‌عملیاتی حل مسئله، تمرین‌هایی را انجام می‌دهیم تا برای انجام‌دادن تمرین‌های مربوط به حل مسئله در جلسات بعدی آماده شویم.
در نخستین تمرین که می‌توان خود یا مشابه‌های آن را با کودک اجرا کرد، نمونه‌ای از مهارت حل مسئله را در زندگی واقعی مشاهده می‌کنیم:
مینا: سلام پروین! امروز بارون میاد و باید تو کلاس بمونیم. بیا مارپله بازی کنیم!
پروین: نه! نمی‌خوام!
مینا با حالتی غم‌زده به‌آرامی دور می‌شود.
معلم: مشکلی داری مینا؟
مینا: پروین نمی‌خواد با من بازی کنه.
معلم: از کجا فهمیدی؟
مینا: خودش گفت.
معلم: پروین به تو چی گفت؟/ پروین! تو به مینا چی گفتی؟
پروین: گفتم نمی‌خوام مارپله بازی کنم؛ نه اینکه نمی‌خوام با تو بازی کنم!
مینا: نه! نگفتی! وقتی گفتم بیا بازی کنیم، گفتی نمی‌خوام!
معلم: پروین! منظورت این بود که نمی‌خوای مارپله بازی کنی یا نمی‌خوای با مینا بازی کنی؟
پروین: من نمی‌خواستم مارپله بازی کنم.
معلم: مینا! تو می‌خوای مارپله بازی کنی یا می‌خوای با پروین بازی کنی؟
مینا: من می‌خوام با پروین بازی کنم. من مارپله دوست دارم؛ فکر کردم اون هم دوست داره. 
معلم: تو فکر کردی که درمورد یک چیز یکسان، احساس یکسانی دارید؛ اما شماها احساس متفاوتی داشتید. درسته؟
مینا: بله! درسته.
معلم: چطوری می‌شه به چیزی فکر کنید که هردوتون نسبت‌بهش احساس یکسان یا مشابهی داشته باشید؟ چیزی که بتونه هردوتون رو خوشحال کنه؟
مینا (به پروین): دوست داری نقاشی بکشیم؟
پروین: نه! نقاشیم خوب نیست!
مینا: دوست داری بالابلندی بازی کنیم؟
پروین: نه! این بازی اصلاً مزه نمی‌ده!
همان‌گونه که در این نمایش مشاهده می‌کنیم، کودکان معمولاً انگیزه‌هایی را برای دیگران می‌تراشند؛ البته بزرگ‌ترها هم به‌نوبۀ خود، این کار را انجام می‌دهند و نیت‌خوانی می‌کنند؛ مثلاً بانویی در حضور فرزندش درخصوص جاری خود می‌گوید: «چشم ندارد من را ببیند» یا درباره‌اش قضاوت می‌کند. این تمرین، پیامی بدین شرح را برای مادران دربر دارد: وقتی فرزند با حالتی افسرده نزد مادر می‌آید و از دوستانش یا بچه‌های مهمان و... شکایت می‌کند، نوع رفتار مادر باید چگونه باشد؟ نوع رفتار معلم در این نمایش می‌تواند الگویی برای مادران باشد. نمودِ واژه‌های «یکسان» و «متفاوت» را در این تمرین مشاهده می‌کنیم. در ادامه، مینا می‌کوشد بازی‌ای را پیدا کند که هردویشان دربارۀ آن، احساس مشترکی داشته باشند. وقتی دو کودک دربارۀ مسئله‌ای با هم اختلاف‌نظر دارند، والدین یا معلم نباید قضاوت کنند یا درصدد حل مشکل باشند؛ بلکه باید به‌وسیلۀ سؤال‌هایشان کودکان را در مسیر حل مسئله قرار دهند.
در تمرینی دیگر، یک موقعیت را تصویر می‌کنیم تا شما دربارۀ آن نظر بدهید و بگویید اگر در این موقعیت قرار بگیرید، چه عکس‌العملی نشان خواهید داد:
کودک 1: مامان! افسانه داره من رو اذیت می‌کنه!
کودک 2 (افسانه): مامان حرفش رو گوش نکن! داره دروغ می‌گه! خودش من رو اذیت کرد!
کودک 1: به من گفت میمون!
کودک 2: اون هم به من گفت لاغر تارعنکبوتی!
مادر: ...
در چنین موقعیتی شما در جایگاه مادر، چه کاری انجام می‌دهید؟ بهترین کار، گفت‌وگوکردن با دو کودک دربارۀ این موضوع است. در مراحل اولیۀ این گفت‌‌وگو ممکن است کودکان چندان با ما همکاری نکنند؛ ولی ما باید گفت‌وگو را به‌سمتی ببریم که آن‌ها خودشان به عمق ماجرا پی ببرند. بدین منظور، از آنان سؤال می‌کنیم: «چه شد که این حرف پیش آمد؟» و از افسانه (کودک 2) می‌پرسیم: «آیا واقعاً نظرت این بود؟ چه می‌خواستی به کودک 1 بگویی؟». ممکن است افسانه بگوید: «چون از او خواستم کاری را انجام دهد و او آن کار را انجام نداد، این حرف را گفتم تا دلم خنک شود». درمجموع باید مراقب باشیم که به هیچ وجه در جایگاه قضاوت قرار نگیریم و درست یا غلط و خوب یا بد را تعیین نکنیم؛ بلکه عملاً به کودکان کمک کنیم تا خودشان مسئله را حل کنند.
پیشتر دربارۀ رابطۀ مثلثیِ احساسات، افکار و رفتارها سخن گفتیم. در اینجا این موضوع را تمرین می‌کنیم و می‌خواهیم به کودکمان نشان دهیم احتمالاً بیش‌از یک انگیزه برای هریک از رفتارهای دیگران وجود دارد؛ همچنین افراد دربارۀ کارهای یکدیگر، احساسات مختلفی دارند و به شکل‌های گوناگون فکر می‌کنند. بدان سبب، فکر را درکنار احساس قرار می‌دهیم که آن‌ها با هم تعامل دارند؛ بدان معنا که به‌محض فکرکردن، احساسی در ما به‌وجود می‌آید و به‌محض ایجاد احساس، فکری در ما شکل می‌گیرد. حال می‌خواهیم ببینیم اول، چه فکری به‌وجود آمد که این احساس را شکل داد. چند مثال:
تصویری را به کودک نشان می‌دهیم و می‌گوییم: «این پسر بی‌اجازه کبریت‌بازی می‌کند. چرا این کار را انجام می‌دهد؟». کودکمان دلایلی مانند شیطنت و اذیت‌کردن مادر را برای این کار ذکر می‌کند؛ ولی به این مسئله توجه نمی‌کند که آن پسربچه الان، چه فکر و احساسی دارد؛ زیرا برای این کلیشۀ رفتاری، انگیزه‌ای را از قبل ثبت کرده است و بزرگ‌ترها هم در این زمینه، خیلی اصرار می‌کنند؛ مثلاً می‌گویند: «بچۀ بد به کبریت دست می‌زند» و بنابراین، تصوری بدین شرح در ذهن کودک شکل می‌گیرد که آن پسر حتماً می‌خواهد کار بدی انجام دهد. علت اقدام‌کردن پسر به این کار را از کودکمان می‌پرسیم و به پاسخش گوش می‌دهیم. حال سؤال می‌کنیم: «به‌نظرت او ممکن است چه احساسی داشته باشد؟» و «آیا ممکن است احساس دیگری داشته باشد؟». در پاسخ به این سؤال ما کودک باید فکر کند تا احساس متفاوتی را برای پسربچۀ داخل تصویر بیابد و بیان کند. از کودکمان می‌پرسیم: «او به چه چیزی فکر می‌کند؟». ممکن است فرزندمان پاسخ دهد: «دارد فکر می‌کند که اگر کبریت را روی قوطی بکِشد، چه می‌شود و پس‌از روشن‌شدن کبریت، چه اتفاقی می‌افتد؟». درواقع، این فکرها آن احساس را ایجاد کرده است و ما می‌خواهیم این رابطه را بفهمیم. از کودک می‌پرسیم: «این پسر ممکن است به چه چیز دیگری فکر کند؟» و او احتمالاً خواهد گفت که این کودک می‌خواهد به مادرش کمک کند یا اینکه وسیله‌ای (مثلاً گاز) را روشن کند. درواقع، توسط این تمرین، ذهن فرزند ما از حالت تک‌بعدی خارج می‌شود و او ابعاد دیگری را هم درنظر می‌گیرد. از کودک می‌پرسیم: «اگر مادرش بفهمد او بی‌اجازه کبریت را برداشته، ممکن است چه فکری کند و چه احساسی پیدا کند؟». کودک در پاسخ خواهد گفت: «در این موقعیت، مادر احساس عصبانیت می‌کند، با کودک دعوا و برخورد تند می‌کند». بدین صورت، کودک میان افکار، احساسات و رفتار مادر، ارتباط برقرار می‌کند؛ البته در اینجا فقط فکر و احساس را بررسی می‌‌کنیم و وارد رفتار نمی‌شویم.
در تمرینی دیگر، به جفت‌واژگان «منصفانه/ غیرمنصفانه» می‌پردازیم که در حل مسئله، نقش اساسی دارند. معمولاً بچه‌های خیلی کوچک، این جفت‌واژگان را نمی‌شناسند؛ ولی ما آن را در آموزش می‌آوریم و سپس بازخوردهای مربوط به آن را از کودکان می‌گیریم. هدف ما این است که به کودکان کمک کنیم تا فواید یکسان در موقعیت‌های یکسان را درک کنند؛ یعنی بفهمند منصفانه آن است که در موقعیت یکسان، فواید باید یکسان باشند؛ مثلاً در صف خرید نان باید عدالت برقرار شود تا درنهایت، همه نان بخرند؛ نه اینکه گفته شود کسی که بچه یا سیاه است، به آخر صف برود و فرد ثروتمند سر صف بایستد. در یک کلام، کودکان باید بتوانند در تصمیم‌گیری‌هایشان حقوق دیگران را درنظر بگیرند و رعایت کنند.
برای تمرین‌کردن این جفت‌واژه، تصویری شامل یک کلاس با نُه دانش‌آموز را به کودک نشان می‌دهیم که قرار است نُه جایزۀ یکسان (مانند شکلات، سکه و...) بگیرند. حال، کودک ما باید این نُه جایزه را میان آن‌ها پخش کند. به کودکمان تأکید می‌کنیم که برای هر دانش‌آموز، یک شکلات درنظر گرفته‌ایم (نه بیشتر) و سپس از او می‌پرسیم: «آیا منصفانه است که هر بچه، یک شکلات داشته باشد؟». کودک پاسخ می‌دهد و سپس ما خواهیم گفت: «بله! منصفانه است». حال، یکی از کودکان را نشان می‌دهیم و می‌گوییم: «اگر او دو شکلات بردارد، به یکی از بچه‌ها شکلات نمی‌رسد. آیا این کار، منصفانه هست؟». در پاسخ به این سؤال، خودمان با تأکید می‌گوییم: «نه! منصفانه نیست که یک بچه، دو شکلات داشته باشد و بچۀ دیگر، هیچ نداشته باشد». در ادامه، از او می‌پرسیم: «اگر یک شکلات را بخواهی و به‌دست نیاوری، چه احساسی پیدا می‌کنی؟» و پاسخ‌های او (ناراحتی، غمگینی، عصبانیت، ناامیدی و...) را گوش و تأیید می‌کنیم. از وی دلیل این احساسش را می‌پرسیم و او خواهد گفت که چون یک کودک، دوتا شکلات برداشته و به وی (کودک ما) شکلاتی نرسیده، ناراحت، عصبانی یا ناامید است. از کودک می‌پرسیم: «می‌توانی به کار دیگری فکر کنی که یک بچۀ دیگر انجام دهد و منصفانه نباشد؟». با این سؤال می‌خواهیم بفهمیم که آیا او معنای دقیق واژه‌های «منصفانه» و «غیرمنصفانه» را می‌داند یا خیر و توضیحاتش را گوش می‌کنیم. در ادامۀ بازی می‌گوییم: «اگر دوتا از این بچه‌ها بخواهند به عکس‌های یک کتاب نگاه کنند و یکی از آن‌ها کتاب را بغل کند و نگذارد کسی آن را ببیند، آیا این کار، منصفانه هست؟» و کودکمان باید جواب بدهد؛ آن‌گاه می‌پرسیم: «اگر دو بچه بخواهند به یک کتاب نگاه کنند، چه کاری منصفانه است؟ اصلاً منصفانه هست که هردوی آن‌ها بخواهند کتاب را ببینند؟» (موقعیت، حق و فایدۀ یکسان برای دو نفر). خودمان پاسخ می‌دهیم: «بله! منصفانه هست که هردو ببینند». می‌پرسیم: «آیا منصفانه هست که نوبتی کتاب را ببینند و هرکسی کتاب را دید، آن را به دیگری بدهد؟» و پاسخ می‌دهیم: «بله! منصفانه هست». می‌پرسیم: «چرا نوبتی‌دیدنِ کتاب، منصفانه است؟» و کودک پاسخ می‌دهد: «چون...». براساس توضیح کودک می‌توان دریافت که آیا او معنای واژه‌های «منصفانه» و «غیرمنصفانه» را فهمیده است یا خیر. اگر متوجه شدیم معنای این دو واژه را نفهمیده است، باید تمرین را به مدتی بعد موکول یا مشابه آن را برایش طراحی کنیم. سؤال می‌کنیم: «اگر بچه‌ای اجازه ندهد این بچه کتاب را ببیند، این بچه چه احساسی پیدا می‌کند؟». پاسخ این کودک، رابطۀ بی‌انصافی و بروز احساسات منفی در فرد را نشان می‌دهد. نوبتی‌گرفتنِ کتاب، منصفانه است؛ همچنین می‌توانند با هم کتاب را نگاه کنند؛ اما منصفانه نیست که یک نفر بعداز دیدن کتاب، آن را پیش خود نگه دارد و به بقیه ندهد. از کودک می‌پرسیم: «چرا این کار، منصفانه نیست و چه کاری منصفانه هست؟». کودکی که این تمرین را انجام داده باشد، قبل‌از اینکه مشکل به‌وجود بیاید، از بروز آن جلوگیری می‌کند و در موقعیت‌های واقعی زندگی، خودش می‌فهمد چه کاری منصفانه است و چه کاری غیرمنصفانه؛ بنابراین، جفت‌واژگان موردبحث در این قسمت، بسیار کارآمد و مفید هستند.
در تمرینی دیگر به کودکمان می‌گوییم: «بیا امروز دربارۀ عواملی صحبت کنیم که ممکن است باعث شوند کسی کاری را انجام دهد». در اینجا مشخصاً قصد داریم دربارۀ انگیزه‌ها صحبت کنیم؛ همچنین اثر رفتار بر احساسات دیگران را بررسی می‌کنیم. علاوه‌بر آنچه گفتیم، دربارۀ این موضوع نیز می‌توانیم صحبت کنیم که وقتی کسی کاری را انجام می‌دهد، دیگران چه فکری می‌کنند (رابطۀ فکر و احساس). موقعیت بدین شرح است: سارا در صف، یواشکی آمده و جلوی انسیه ایستاده است. از کودک می‌پرسیم: «چرا سارا این کار را انجام داد؟» و پاسخ‌هایش را به ذهنمان می‌سپاریم؛ مثلاً اگر کودک ما می‌گوید: «سارا می‌خواهد اول بشود»، درواقع، انگیزۀ سارا از این کارش را بیان می‌کند. چون می‌خواهیم ذهن فرزندمان از حالت تک‌بعدی خارج شود، به او می‌گوییم: «حالا به یک دلیل متفاوت فکر کن»؛ همچنین می‌پرسیم: «انسیه وقتی سارا جلویش می‌ایستد، چه احساسی پیدا می‌کند؟»؛ سپس می‌پرسیم: «آیا ممکن است انسیه احساس دیگری پیدا کند؟» و «انسیه چه فکری کرده که به این احساس رسیده است؟»؛ مثلاً اگر فکر انسیه، این باشد که سارا می‌خواهد او را اذیت کند، احساس وی می‌تواند سرخوردگی، عصبانیت، انتقام‌جویی یا هر احساس منفی دیگری باشد؛ اما اگر بگوید: «سارا این کار را کرده؛ شاید بدان سبب که متوجه نشده است من اینجا ایستاده‌ام»، به احساسی متفاوت خواهد رسید.
برای اینکه کودک ما دربارۀ رفتارهای دیگران، تفکرات منطقی داشته باشد، می‌توان از تمرین‌هایی استفاده کرد. این تمرین‌ها شامل عکس‌هایی هستند که درکنار هرکدامشان سؤال‌هایی نوشته شده است و این سؤال‌ها را باید از کودکمان بپرسیم.
در نخستین تمرین، تصویر پسری را می‌بینیم و کنار آن نوشته شده است: «این پسر به دوستانش می‌گوید قهرمان بازیِ یُویُو است؛ ولی این‌طور نیست». اکنون، سؤال‌هایی بدین شرح مطرح می‌شوند:
- چرا می‌گوید قهرمان یویو است؛ درحالی که نیست؟
- وقتی به دوستانش می‌گوید قهرمان است (با اینکه نیست)، خودش چه احساسی دارد؟ در پاسخ به این سؤال، کودک ما فرافکنی می‌کند؛ یعنی خودش را به‌جای آن کودک قرار می‌دهد و احساس خودش را بیان می‌کند.
- ممکن است احساس دیگری هم داشته باشد؟ کودک ما احتمالاً پاسخ می‌دهد که چون این کودک یویوبازی‌کردنِ دیگران را ندیده است، تصور می‌کند خودش قهرمان این بازی است.
- اگر دوستانش بفهمند او قهرمان یویو نیست، چه احساسی پیدا می‌کنند؟
- اگر دوستانش این را بفهمند، پیش خودشان چه فکری می‌کنند؟
در تمرین دوم، تصویر یک پسر را می‌بینیم که دربارۀ این مسئله که چقدر می‌تواند تند بدوَد، خیلی از خودش تعریف می‌کند. حال، از کودک می‌پرسیم:
- چرا کسی دربارۀ این مسئله که چقدر می‌تواند تند بدوَد، حرف می‌زند؟
- وقتی دارد به دوستانش این‌همه پز می‌دهد، خودش چه احساسی دارد؟
- ممکن است احساس دیگری هم داشته باشد؟
- وقتی برای دوستانش این حرف‌ها را می‌گوید، آن‌ها چه احساسی پیدا می‌کنند؟
- وقتی این‌ها را می‌گوید، دوستش چه فکری می‌کند؟
در تمرین سوم، یک دختر را مشاهده می‌کنیم که کتاب‌هایی را که از دوستش امانت گرفته، پس نداده است. در اینجا نیز همان سؤال‌هایی را که در تمرین قبل دیدیم، می‌پرسیم.
در تمرین بعدی یک دختر را می‌بینیم که دختر همسایه را اذیت می‌کند. بازهم دقیقاً همان سؤال‌ها را در اینجا هم مطرح می‌کنیم.
در تصویر بعدی، دختری را می‌بینیم که چون قطار برادرش شکسته است، دارد به او می‌خندد و بازهم دقیقاً همان سؤال‌ها را مشاهده می‌کنیم.
تمرین بعدی، وانمودسازی نام دارد که درواقع، نوعی نمایش بازی‌کردن است؛ بدین صورت که به کودک می‌گوییم: «من نمایش می‌دهم و تو بگو من چه کسی هستم»؛ مثلاً ما نقش یک پزشک را بازی می‌کنیم و کودک باید بتواند تشخیص بدهد این نقش، متعلق به چه کسی است؛ سپس جایمان را عوض می‌کنیم تا کودک نمایش بدهد و ما حدس بزنیم چه شغلی موردنظر اوست. در نمایش دیگر، ما نقش فروشنده‌ای را بازی می‌کنیم که می‌خواهد یک لباس نامرغوب را به کودک غالب کند و فرزندمان با ما وارد گفت‌وگو می‌شود؛ همچنین درمقابل این نقش، او نقش یک فروشندۀ باصداقت را بازی می‌کند و ما نقش مشتری‌اش را ایفا می‌کنیم. موضوع نمایش بعدی، لاف‌زدن (پزدادن و خالی‌بستن) است که هم والد و هم کودک باید نقش آن را بازی کنند تا معنای لاف‌زدن برای کودک، مشخص شود. پس‌از اجرای این نمایش‌ها سراغ جدول وانمودسازی می‌رویم؛ به این صورت که با کودکمان دو طرف یک فرایند را بازی می‌کنیم؛ مثلاً ما کسی هستیم که همیشه دستور می‌دهیم و او کسی است که همیشه به او دستور داده می‌شود؛ ما کسی هستیم که بی‌اجازه به وسایل دیگران دست می‌زنیم و او کسی است که بی‌اجازه به وسایلش دست زده می‌شود؛ کسی که اذیت می‌کند و کسی که اذیت می‌شود؛ مادر و بچۀ غرغرو؛ کسی که ستم می‌کند و کسی که به او ستم می‌شود؛ سپس جایمان را با هم عوض و دوباره بازی را تکرار می‌کنیم. با استفاده از این جدول، کودکان در موقعیت‌های غیربحرانی، خود را در نقش این افراد می‌بینند و احساساتشان را بیان می‌کنند.
تمرین دیگر، «مشکلات سه‌نفره» نام دارد و بدین شرح است:
مادر: فریده و فریبا! خوب گوش کنید! این کیک رو برای مهمون‌ها پختم. عصری با چایی می‌خوریم.
فریده: فریبا! بیا ی تیکه از این کیک بخوریم! من نمی‌تونم صبر کنم!
حال، از کودکمان می‌پرسیم: «فریبا از شنیدن این حرف، چه احساسی پیدا می‌کند؟»؛ سپس می‌پرسیم: «حالا احساس خودِ فریده چیست؟ چرا ممکن است فریده چنین احساسی داشته باشد؟». به‌تدریج، وارد این حیطه می‌شویم که وقتی می‌خواهیم چیزی را انتخاب کنیم، باید به عواقب و پیامدهایش توجه داشته باشیم. از کودکمان می‌پرسیم: «آیا فریده به احساس مادر، وقتی می‌بیند کیک خورده شده است، فکر کرده یا نه؟». اگر پاسخش مثبت بود، می‌پرسیم: «به‌نظر او اگر مادرش بفهمد کیک خورده شده است، چه احساسی پیدا می‌کند؟». اگر هم پاسخش منفی بود، می‌پرسیم: «به‌نظرت اگر فریده به این موضوع فکر کند، حدس می‌زند مادر چه احساسی پیدا کند؟». در این تمرین، درواقع، در بُعد شناختی هستیم و فرزند ما می‌تواند هنگام تصمیم‌گیری، عواقب تصمیم خود را درنظر بگیرد؛ بدان معنا که صرفاً به این مسئله فکر نمی‌کند که کیک را بخورد؛ بلکه برایش مهم است که بعداز خوردن کیک، مادرش چه احساسی پیدا می‌کند.
حال، از کودکمان می‌پرسیم: «فریبا چه؟ آیا به این مسئله فکر می‌کند که مادرش وقتی فهمید، چه احساسی پیدا می‌کند؟». درواقع، فریبا هم باید تصمیم بگیرد که آیا با فریده در خوردن کیک همراهی کند یا اینکه مانع او از انجام‌دادن این کار شود. اگر پاسخ کودکمان مثبت بود، می‌پرسیم: «فریبا حدس می‌زند مادر چه احساسی پیدا می‌کند؟» و هر پاسخی داد، دلیل آن را از او می‌پرسیم. اگر هم پاسخ کودکمان منفی بود، از او می‌پرسیم: «اگر فریبا به این موضوع فکر کند، حدس می‌زند مادر چه احساسی داشته باشد؟ چرا؟».
اکنون، یک مشکل سه‌نفرۀ دیگر را مطرح و بررسی می‌کنیم: از کودکمان می‌پرسیم: «می‌توانی یک مشکل را بگویی که بین سه بچه اتفاق می‌افتد؟»؛ یعنی حرف یا کار بین دو بچه که به‌نوعی به یک بچۀ سوم مربوط می‌شود. تمام حرف‌هایش را گوش می‌کنیم؛ سپس درصورتی که کودکمان تحصیل در مدرسه را شروع کرده است، به او می‌گوییم: «حالا یک مشکل را بگو که بین دو بچه با یک معلم اتفاق بیفتد».
تمرین دیگر درخصوص «چرا؟ چون» با این هدف انجام می‌شود که کودکان بتوانند درخصوص یک عمل یا موضوع، به بیش‌از یک دلیل فکر کنند و ذهنشان صرفاً بر یک علت، متمرکز نباشد؛ زیرا اگر یک دلیل را درنظر بگیرند، ممکن است آن یک دلیل اساساً صحت نداشته باشد و بدین صورت، آنان از درک دلیل واقعی مسئله بازمانند. در این تمرین، موقعیت‌هایی بدین شرح وجود دارد:
موقعیت 1:
جواد روی صندلی نشسته بود که پارسا از آنجا گذشت و برای جواد، دست تکان داد؛ ولی جواد در جوابش دست تکان نداد. الان، پارسا فکر می‌کند جواد ازدستش عصبانی است.
در این موقعیت، پارسا در ذهنش فقط یک دلیل برای دست تکان‌ندادنِ جواد دارد. حال، از کودکمان می‌پرسیم: «به چه دلیل دیگری ممکن است جواد در جواب پارسا دستش را تکان نداده باشد؟». ممکن است کودک ما پاسخ‌های مختلفی بدهد که همه را در ذهنمان نگه می‌داریم یا درصورت لزوم یادداشت می‌کنیم. براساس پاسخ‌های کودکمان سؤال‌هایی از این دست را از او می‌پرسیم: «پارسا ممکن بود چه احساسی کند اگر جواد او را ندیده باشد؟». پاسخ‌های احتمالی بدین شرح‌اند: «ممکن است جواد او را ندیده باشد؛ شاید به چیز دیگری فکر می‌کرده است؛ احتمالاً مشغول کاری بوده است و...». در ادامه می‌پرسیم: «پارسا ممکن بود چه احساس دیگری کند؟»؛ سپس از او سؤال می‌کنیم: «اگر پارسا فکر کند جواد او را ندیده است، آیا نسبت‌به وقتی که فکر می‌کرد جواد عصبانی است، احساسش یکسان است یا متفاوت؟». پس‌از پاسخ‌گرفتن از کودک می‌پرسیم: «به‌نظر تو بهتر نیست قبل‌از اینکه احساس آزردگی، عصبانیت و... کنیم، اول بفهمیم چرا کسی کاری را انجام داده است؟».
موقعیت 2:
مجید از علی پرسید: «مامانت برای دیدن نمایش میاد مدرسه؟». علی ناراحت شد و رفت. مجید فکر کرد: «علی ازدست من عصبانی شده». در اینجا هم درخصوص دلیل بروز عصبانیت، کودک ما باید بتواند به دلایل مختلفی فکر کند.
موقعیت 3:
نفیسه به زمین، پا می‌کوبه و درِ خونه رو هم محکم می‌کوبه به هم. مادرش فکر می‌کنه: «اون می‌خواد من رو اذیت کنه».
آیا ممکن است نفیسه، انگیزۀ دیگری از این کارش داشته باشد؟ مسلّماً در این پرسش‌وپاسخ‌ها می‌توانیم به‌میزان زیادی از ذهنیات فرزندمان آگاه شویم و دلایل واقعی رفتارهای او را پیدا کنیم. در این فرایند، چه بسا مشخص شود علت واقعی رفتار فرزند ما بسیار متفاوت با آن چیزی بوده است که ما فکر می‌کردیم.
موقعیت 4:
زیبا به آزاده گفت: «امروز عصر نمی‌تونم با تو برم خونه». آزاده فکر می‌کنه: «زیبا دیگه نمی‌خواد با من دوست باشه».
نمایش کوتاه:
در این نمایش، مهدی و صدرا یک درگیری با هم پیدا می‌کنند و وقتی حقیقت روشن می‌شود، مهدی به تفسیر نادرست خود پی می‌بَرَد.
مهدی: صدرا! تو به من قول داده بودی امروز توپم رو بیاری؛ ولی نیاوردی!
صدرا: نتونستم اون رو امروز بیارم. من...
مهدی: دیگه حق نداری از وسایل من استفاده کنی! تو قول داده بودی!
صدرا: اگر به حرفم گوش کنی، می‌گم چرا نیاوردم.
مهدی: خیلی خُب! بگو چرا نیاوردی!
صدرا: مجبور شدم برادرکوچیکه‌م رو ببرم درمونگاه؛ چون مامانم سرِ کار بود و داداشم از روی کابینت افتاد و دستش شکست. نمی‌تونستم داداشم رو با توپ بسکتبالت با هم ببرم دکتر! بعدش مامانم اومد و من مستقیم اومدم مدرسه.
مهدی: ای وای!
حال، به سؤال‌های مربوط به این داستان می‌پردازیم. از فرزندمان می‌پرسیم:
- مهدی قبل‌از اینکه بفهمد چرا صدرا توپش را نیاورده است، چه احساسی داشت؟
- آیا احساس دیگری هم داشت؟
- صدرا وقتی مهدی وسط حرفش پرید و به او گوش نکرد، چه احساسی داشت؟
- مهدی قبل‌از اینکه عصبانی/ غمگین/... شود، چه می‌توانست بپرسد؟
صدرا ممکن بود به چه دلیل دیگری توپ بسکت مهدی را نیاورده باشد؟ علاوه‌بر دلیل ذکرشده در نمایش، تنبلیِ صدرا و نیز علاقه‌داشتن او به بازی‌کردن با توپ هم می‌توانند دلیل این مسئله باشند. درمجموع، برای انجام‌دادن این کار، علت‌های متفاوتی وجود دارد که هرکدام، یک فکر، احساس و رفتار خاص را در فرد ایجاد می‌کنند؛ بنابراین، تا وقتی مطمئن نیستیم، حق نداریم بدترین حالت ممکن را دلیل وقوع این مسئله بدانیم.
در تمرین بعدی، یک تصویر از بازی فوتبال بچه‌ها را به فرزندمان نشان می‌دهیم و از او می‌پرسیم: «فکر می‌کنی در اینجا مشکل، چه می‌تواند باشد؟». اگر نتوانست پاسخ دهد، می‌پرسیم: «فکر می‌کنی چه کسی در اینجا مشکل دارد؟». فرزندمان خواهد گفت: «بچه‌ای که تنها ایستاده، دچار مشکل است و احساساتی همچون ناامیدی، ناراحتی، غمگینی، ترس، خجالت و نگرانی دارد». هر مشکلی را مطرح کرد، دلیل آن را از او می‌پرسیم و سپس از وی سؤال می‌کنیم:
- فکر می‌کنی چه اتفاقی افتاده که این مشکل به‌وجود آمده است؟ (رابطۀ «چرا؟ چون» در حل مسئله)
- آیا ممکن است مشکل دیگری جز آنچه گفتی، وجود داشته باشد؟
- آیا این مشکلات (اولی و دومی که گفتی) مثل هم هستند؟
در این تمرین، هدف، آن است که کودکان بتوانند دو مشکل متفاوت را ذکر کنند که ممکن است برای یک نفر یا دو نفر پیش آمده باشند. از کودکمان می‌پرسیم: «چطور ممکن است در این عکس که یک صحنه را نشان می‌دهد، دو مشکل متفاوت وجود داشته باشد؟». این سؤال بدین منظور مطرح می‌شود که کودک ما یاد بگیرد در موقعیت‌های مختلف، زود قضاوت نکند و با استفاده از جملۀ «من می‌دانم...»، دربارۀ دلیل وقوع مسائل گوناگون، ارزیابی شتاب‌زده نداشته باشد. درپی مطرح‌شدن این سؤال، کودک ما به این نتیجه می‌رسد که حقیقت را نمی‌داند؛ بنابراین، از او می‌پرسیم: «چطور می‌توانی متوجه شوی که مشکل واقعی این‌ها چیست؟»؛ سپس از وی سؤال می‌کنیم: «وقتی چیزی را می‌بینیم یا می‌شنویم، قبل‌از اینکه بفهمیم مشکل واقعی چیست، چه چیزی را باید به‌خاطر داشته باشیم؟». در موقعیتی مشابه، ممکن است فرزند ما وارد اتاق شود و با دیدن یک اسباب‌بازی شکسته تصور کند برادرش اسباب‌بازی او را شکسته است. حال از وی می‌پرسیم: «ممکن است مشکل، چیز دیگری باشد؟». او دقیق‌تر نگاه می‌کند و متوجه می‌شود این همان اسباب‌بازی کهنۀ اوست که قبلاً شکسته بوده و الان، تکه‌هایش روی زمین ریخته است. درواقع، در هر موقعیت غیربحرانی‌ای می‌توانیم از کودک بپرسیم: «با دیدن یک صحنه، چطور می‌توانی متوجه شوی مشکل حقیقی چیست؟». او در پاسخ به سؤال ما راهکارهایی همچون دقت‌کردن در موضوع و پرسیدن از دیگران را ذکر خواهد کرد.

ویدیو جلسۀ نهم

صوت جلسه

00:00 00:00

فایل های مرتبط

# عنوان دریافت
1 خلاصه تربیت کودک ارزشمند جلسه نهم دریافت فایل

برای دوستان خود ارسال کنید.

از طریق زیر می توانید این مطلب را برای دوستان خود ارسال کنید.

واتساپ تلگرام