رویکرد انتقالیِ علم به کودک، اساساً غلط است و انتقالدادن دانش از ذهن معلم به ذهن دانشآموز، اصلاً درست نیست. روش فعال یادگیری، درگیرکردنِ ذهن کودک با یک مسئله است که سبب میشود او ازطریق کنجکاوی و فعالیت به پاسخ برسد.
بهمنظور ایجاد عادتهای رفتاریِ صحیح در فرزندان برای تحقیقکردن، در مرحلۀ اول، خود ما بهعنوان والدین میتوانیم در مسائل علمی مختلف مداقّه و فرضیههایی بسیار ساده را مطرح کنیم و سپس آن فرضیهها را با فرزند خویش بیازماییم. در اینجا مهارت یادگیری مهم است؛ نه آنچه فراگرفته میشود.
در فرایند طرح مسئله، اگر بچهها معنی پرسش را بفهمند و با آن درگیر شوند، شرایط حل مسئله را با علاقه پیگیری میکنند. مراحل روش تحقیق عبارتاند از:
- تشکیل فرضیهای ساده و تأیید یا رد پیامد ازطریق آزمایش؛
- لزوم شناسایی متغیرها و کنترل آنها؛
- شناسایی و تعیین یک متغیر مستقل و سنجیدن متغیر وابسته براساس آن.
آزمایش به مشاهدۀ دقیق نیاز دارد. بعداز انجامشدن آزمایش، فرزند ما استدلال و نتیجهگیری میکند، تولید علم میکند و علمآموزی را یاد میگیرد.
مثال اول: چرا فکر میکنی...؟ میتوانی برای نظرت دلیلی بیاوری؟ اگر کسی بگوید...، چگونه به او پاسخ میدهی؟ چگونه ثابت میکنی...؟ چه توضیحی برای این... داری؟
مثال دوم: گل برای حیات به چه چیزهایی نیاز دارد؟ برای پاسخدادن به این پرسش میتوان آزمایش دو گلدان گل را انجام داد. متغیرهای این آزمایش، عبارتاند از: آب، خاک، نور، هوا و دما. برای انجامدادن آزمایش باید متغیر مستقل و متغیر وابسته تعیین شود.
آزمایش اول: اگر به گل آب ندهید، چه اتفاقی میافتد؟ برای یافتن پاسخ این سؤال، دو گلدان را در شرایط کاملاً یکسان با متغیرهای یکسان انتخاب میکنیم و فقط یک متغیر مستقل (آبدادن) را در آنها تغییر میدهیم؛ یعنی به یکی از گلدانها آب میدهیم و به دیگری آب نمیدهیم. بعداز چند روز، نتیجه و متغیر وابسته (حیات گل) را مشاهده خواهیم کرد.
آزمایش دوم: اگر به گل، نور نرسد، چه اتفاقی میافتد؟ برای پاسخدادن به این پرسش، دو گلدان در شرایط کاملاً یکسان با متغیرهای یکسان را انتخاب میکنیم و فقط یک متغیر مستقل (نور) را تغییر میدهیم؛ بهطوری که بقیۀ متغیرها، یعنی آب، هوا و خاک تغییری نکنند. بعداز چند روز، نتیجه را مشاهده خواهیم کرد. به کودک اجازه میدهیم دربارۀ روشهای مختلف نرسیدن نور به گل درعین تغییرنکردن دیگر متغیرها فکر کند.
محدودیتگذاری برای پاسخدهی، تکنیکی است برای اینکه فرزندمان را به اندیشیدن دربارۀ راهکارهای متفاوت بهمنظور حل مسئله وادار کنیم؛ مثلاً به او بگوییم: «در اینجا قاشق نداریم که با استفاده از آن، این کار را انجام دهیم. یک راه دیگر پیدا کن!».
«چرا» و «چگونه»: این مبحث را ذیل دو عنوان بدین شرح پی میگیریم:
الف) «چرا» و «چگونۀ» معلم:
در اینجا کلمۀ «چرا» بهمعنای «برای چه» و «به چه منظور» است؛ نه اینکه قید پرسشی برای توبیخکردن باشد. پرسش نسنجیده، موجب منع تفکر و تحقیق بیشتر میشود؛ بنابراین، دربارۀ چیزی از کودک سؤال کنید که او برای یافتن پاسخ سؤال شما احساس ناامیدی نکند و بتواند به شما پاسخ دهد. در پرسش استدلالی با استفاده از واژههای «چرا» و «چگونه» میخواهیم کودک منطقش را بگوید و شواهد و دلایلی را که برای اثبات نظرش دارد، بیان کند. هرگز بهدنبال جوابهای کلیشهای نباشید و دانستههای قبلی کودک را به چالش بکشید؛ همچنین بهدنبال گرفتن پاسخ درست از وی نباشید و اجازه بدهید بارش فکری در ذهنش صورت گیرد. هرکدام از نظرهایی را که کودک بیان میکند، آزمایش کنید.
بهطور کلی، حذف این دو نوع پرسش، یعنی «چرا» و «چگونه» ممنوع است؛ اما باید آنها را درست مطرح کنید. بهدنبال دانشآموختن به کودک نباشید؛ بلکه سعی کنید ذهن او را به چالش بکشید تا درگیر مسئله شود، تکتک فایلهای ذهنیاش را بگشاید و از تجارب فردی خویش استفاده کند؛ اما هرگز او را گیج و مأیوس نکنید.
هدف از این دو نوع پرسش، وادارکردن کودک به تفکر و استدلال براساس تجارب فردی است تا بدین صورت، باب مباحثه و جدل باز شود. این فرایند، موجب رشد و پیشرفت کودک میشود و طی آن، او یاد میگیرد مفاهیم علمی را بسازد. در اینجا خود فرایند مهم است و بنابراین نباید محصولگرا و نتیجهگرا باشید.
کودک باید احساس آزادی داشته باشد و درعین حال یاد بگیرد که در کمال احترام بحث کند. سرعت و عجله در بحث و گفتوگوی علمی، ممنوع است و کودکان نباید فکر کنند یکی از ارزشهای مهم در تشکیل مفهوم، سرعت دستیابی به نتیجه است؛ بنابراین، پرسشِ «چه کسی میتواند زودتر بگوید؟» اساساً غلط است و باید پرسید: «چه کسی میتواند دلیل قانعکنندهتری بیاورد؟».
مثال: چرا فکر میکنی...؟ آیا میتوانی برای نظرت دلیلی بیاوری؟ اگر کسی بگوید...، چگونه به او پاسخ میدهی؟ چگونه ثابت میکنی...؟ چه توضیحی برای این... داری؟
ب) «چرا» و «چگونة» کودکان:
«چرا»های کودکان، بیانتها و اغواکننده است؛ بدان معنا که پساز هر پاسخ قانعکنندهای یک «چرا» یا «چگونه» در افق ذهنشان سوسو میزند.
هیچ پرسشی در علوم تجربی، پاسخ نهاییِ یافتهشده ندارد و بنابراین، فرایند جستوجوگری همواره ادامه خواهد داشت. علم بشری ازنوع مطلق نیست؛ بلکه انعطافپذیر و قابل ابطال است. ما وظیفه داریم راهحلهایی بین عمل و استدلال را بیابیم و بنابراین، بهجای علمدادن به فرزند باید به او تولید علم را یاد بدهیم.
حال، این سؤال مطرح میشود که درمقابل «چرا»ها و «چگونه»های فرزندان باید چه کنیم و چگونه پاسخ دهیم. یکی از شگردهای کاربردی در این حوزه، تبدیلکردنِ «چرا»هاست؛ مثلاً میتوانیم به کودک بگوییم: «بیا با هم ببینیم چه میشود اگر...»، «بیا با هم پیدا کنیم»، «بیا با هم امتحان کنیم» و «بیا با هم پیدا کنیم». فرزندان ما باید پرسشگر بار بیااایند و همیشه پرسشهایی در ذهنشان داشته باشند.
نکتۀ قابل توجه در این بحث، آن است که در تربیت دینی دورۀ دبستان، مهمترین اولویت، احساسات مذهبی است؛ نه اطلاعات مذهبی. در این حوزه باید خدایی را به کودک شناساند که قابل اعتماد، قابل دوستداشتن، قابل مناجاتکردن، و بینا و شنواست. برای اینکه کودک، خدا را دوست داشته باشد، نباید از وجود مقدس الهی، تصویر یک کنترلچی را در ذهن او بسازیم؛ زیرا خدای کنترلچی را نمیتوان دوست داشت. در نخستین گام، کودک باید بتواند با خدا ارتباطی خوب و صمیمانه برقرار کند و سپس در دبستان، اطلاعات مذهبی به احساسات مذهبی او اضافه شوند.
برای تقویت مهارت مشاهده در کودک، اقداماتی بدین شرح را میتوان انجام داد:
- ترغیب به استفاده از چند حس هنگام مشاهدهکردن؛
- توجه به جزئیات مربوط به جسم و پدیده و محیط اطراف آن؛
- تشخیصدادن شباهتها و تفاوتها، و بیان آنها؛
- تشخیصدادن ترتیب رخدادن وقایع که مقدمهای است بر الگویابی و مدلسازی؛
- ترغیب به استفاده از وسایل کمکی برای حواس بهمنظور مطالعۀ جزئیات (مانند دوربین و تلسکوپ برای بهتردیدن).
اقدامات ذیل برای تقویت مهارت پیشبینی، مفید است:
- استفاده از دلایل و شواهد قبلی یا تجربۀ فعلی برای بیان آنچه ممکن است رخ دهد؛
- متمایزکردن پیشبینی از حدس؛ بدین شرح که در پیشبینی یا به تجربیات خود استناد میکنیم و یا به شواهد علمی؛ یعنی بهدستدادن توضیحی براساس شواهد موجود یا تجارب قبلی دربارۀ آنچه روی خواهد داد یا بهدست خواهد آمد؛
- احتیاط در اعلامکردن نظر براساس الگوهای مبتنیبر سلیقۀ شخصی.
برای تقویت مهارت فرضیهسازی، اقداماتی بدین شرح را میتوان انجام داد:
- ذکر توضیح سازگار با دلایل و شواهد؛
-ذکر توضیحی که مغایر با اصول یا مفاهیم علمی نباشد؛
- ذکر توضیح مبتنیبر دانش قبلی؛
- پذیرش این واقعیت که بیشاز یک توضیح برای یک پدیده وجود دارد؛
- فرزند باید بپذیرد که هر توضیح و فرضیهای باید قابل آزمودن باشد.
بهمنظور تقویت مهارت تحقیق، اقداماتی بدین شرح را میتوان انجام داد:
- تصمیمگیری دربارۀ آنچه باید تغییر کند و آنچه باید کنترل شود؛
- مشخصکردن متغیری که باید اندازهگیری یا مقایسه شود؛
- اندازهگیری و مقایسۀ متغیر وابسته با استفاده از ابزار مناسب؛
- تغییردادن متغیرها بهنحوی که تحقیق مناسب باشد؛
- کارکردن با دقت لازم.
نیازهای کودک در این دوران عبارتاند از:
- نیاز به دانش اولیه و ضروری؛
- نیاز به مهارتهای علمآموزی؛
- نیاز به نگرشهای مربوط به یادگیری.
نگرشهای علمیای که باید در فرزندان بهوجود بیایند، عبارتاند از:
- کنجکاوی؛
- ارزشمندیِ دلایل؛
- وجودنداشتن قطعیت؛
- بازنگریِ نقادانه؛
- پشتکار و استقامت؛
- خلاقیت؛
- بارش فکری (بدین منظور باید فضایی امن وجود داشته باشد و تفکرهای کودک نقد نشود)؛
- حساسبودن به عوامل محیطی؛
- انجامدادن کار گروهی و تقسیمکردن وظایف.
سؤال دیگری که در اینجا مطرح میشود، آن است که دربرابر ایدههای غیرعلمی و آزمایشناپذیر فرزندان، چه عکسالعملی داشته باشیم. در پاسخ به این سؤال میتوان گفت بهترین کار این است که امکان صحت ایده را بپذیریم؛ ولی بگوییم: «اما با آنچه تاکنون مشاهده کردیم، جور درنمیآید» تا کودک برای استدلال تلاش کند. اگر آمادگی داشت، به او میگوییم: «بیا یک چیز دیگر را امتحان کنیم!»؛ ولی اگر همچنان اصرار کرد، رهایش میکنیم.
درمجموع باید فرایند علمآموزی را بهصورتی لذتبخش درآوریم تا کودک با انگیزۀ درونی خود بهدنبال تحصیل باشد.
ویدیو جلسۀ پنجم
فایل های مرتبط
# | عنوان | دریافت |
1 | فایل ضمیمه تربیت علمی جلسه پنجم | دریافت فایل |