فرزندان ما باید اوقات فَراغتشان را به مسائل شخصی و تعامل با والدین اختصاص دهند. علت بیعلاقگی آنان به درسخواندن و مشقنوشتن را باید در نظام آموزشی دچار اشکال و رفتارهای نادرست اولیا با آنها جستوجو کرد. رشد فیزیولوژیک فرد با رشد اخلاقی و عقلیِ او همراه است و بهموازات رشد جسمی، رشد شناختیِ فرد نیز محقق میشود که پیاژه آن را به چهار مرحله تقسیم میکند: مرحلۀ حسی- حرکتی، مرحلۀ پیشعملیاتی، مرحلۀ عملیات عینی و مرحلۀ تفکر انتزاعی یا صوری. ازنظر این روانشناس، یادگیری زمانی تحقق مییابد که رشد شناختیِ لازم برای فراگیریِ محتوای علمیِ موردنظر حاصل شده باشد. یکی از جنبههای رشدیافته در وجود فرزندمان در فرایند تربیت علمی، خلاقیت است. علمآموزی پیشاز هر چیز، روش جستوجوگریِ «چرا»ها و «چگونگی»هاست و بنابراین باید جستوجوگرهایی را تربیت کنیم که پاسخهایی برای این «چرا»ها و «چگونگی»ها بیابند.
در این جلسات، منظور از تربیت علمی، علم تجربی است؛ نه علوم دیگر. فرایند علم، چگونگیِ یافتن است و فرآوردۀ علم، آن چیزی که حاصل میشود. در تربیت علمی نباید با گفتن واژههایی همچون «آفرین»، به فرزندان، پاداش کلامی داد؛ درعوض میتوانیم احساس خوبی را بیان کنیم که درنتیجۀ کار مثبت آنان تجربه کردهایم. اولیا باید نشان دهند به کارهای فرزندشان علاقه دارند. هدف از آموزشدهیِ علم، کسب شایستگی در یادگیریِ سواد علمیِ فناورانه است؛ نه دریافتکردن اطلاعات و بهخاطرسپردن آنها. در موقعیتهای مختلف یادگیری، فرزندان علایق خود را پیدا میکنند و بنابراین باید فرصت لازم بدین منظور را برایشان فراهم کنیم. درحوزۀ تربیت، توجه به نگرش اهمیت فراوان دارد؛ زیرا نگرشها بر رفتارها اثر میگذارند.
در فرایند تعلیموتربیت فرزندانمان نباید از معلمهایشان بت بسازیم و آنان را دانشمندانی بری از اشتباهکردن بدانیم. فرزندان ما از بدو تولد، کنجکاو و درپی کشفکردن هر چیزی هستند؛ ولی بسیاری از ما والدین این حس را در وجود آنان سرکوب و تضعیف میکنیم. در فرایند تعلیموتربیت فرزندان نباید کاری کنیم که آنان به رقابتکردن با یکدیگر وادار شوند. آنچه مهم است، نه محصولِ آموختن، بلکه چگونگیِ آموختن است. در فعالیت علمی، فرزند ما از موضوعی آگاهی مییابد و در فعالیت فناورانه، آن آگاهی را در متن زندگیاش بهکار میگیرد. نگرش هر فرد عبارت است از گفتهها، اعمال، رفتارها، علایق، نظرها و دیدگاهها و واکنشهای وی در موقعیتهای مختلف. نگرشها بر رفتار انسان اثر میگذارند. نگرش، گفتنی نیست و بهوجود میآید. اولیا در شکلگیری نگرشها و تقویت مهارتهای فرزندان، نقشی بسیار مهم دارند. والدین بهجای علمآموزی به فرزندان باید به آنان تربیت علمی بدهند و با آنها گفتوگوهای علمی داشته باشند.
علم تجربی عبارت است از جستوجوگری بهمنظور یافتن پاسخی برای چراها و چگونگیها. براساس این تعریف باید کودکمان را بهگونهای تربیت کنیم که یادگیرندۀ مادامالعمر باشد. یکی از مهارتهای لازم برای علمآموزی، پرسیدن است. به پرسشهای فرزندان باید توسط یکی از این سه شیوه پاسخ داد: پاسخدهیِ مستقیم، پاسخندادن، پاسخ انعکاسی یا آینهای و پاسخ مرحلهای. از آن سوی، گاه لازم است اولیا از فرزندانشان سؤالهایی را بپرسند. پرسشها را بر دو دستۀ همگرا و واگرا میتوان تقسیم کرد. پرسشهای صحیح و سازنده، انواعی بدین شرح دارند: پرسشهای تمرکزی، پرسشهای مبتنیبر اندازهگیری و شمارش، و پرسشهای عملی. یکی از مهارتهای علمآموزی، خلق نظریه و آزمایش است که روش تحقیق نام دارد.
رویکرد انتقالیِ علم به کودک، اساساً غلط است و نباید درپی انتقالدادن دانش از ذهن معلم به ذهن دانشآموز بود. در فرایند طرح مسئله، اگر بچهها معنی پرسش را بفهمند و با آن درگیر شوند، شرایط حل مسئله را با علاقه پیگیری میکنند. آزمایش به مشاهدۀ دقیق نیاز دارد. بعداز انجامشدن آزمایش، فرزند ما استدلال و نتیجهگیری میکند، تولید علم میکند و علمآموزی را یاد میگیرد. با استفاده از تکنیک محدودیتگذاری برای پاسخدهی میتوانیم فرزندمان را به اندیشیدن دربارۀ راهکارهای متفاوت بهمنظور حل مسئله وادار کنیم. در تربیت دینی دورۀ دبستان، مهمترین اولویت، احساسات مذهبی است؛ نه اطلاعات مذهبی. با استفاده از شگردهایی میتوان مهارتهای مشاهده و تحقیق را در فرزندان تقویت کرد. درمجموع باید فرایند علمآموزی را بهصورتی لذتبخش درآوریم تا کودک با انگیزۀ درونی خود بهدنبال تحصیل باشد.