تربیت و پرورش فرزندان و آداب آن
تربیت و پرورش فرزندان، و آداب آن
یکی از زیباترین و درعین حال، خطیرترین مسئولیتهایی که به احتمال زیاد، هر انسانی درطول زندگیاش آن را تجربه میکند، وظیفۀ والدگری است. تربیت فرزندان، موضوعی بسیار مهم است که نتیجۀ خوب یا بد آن به خانواده و شخص فرزند محدود نمیشود؛ بلکه بهنوعی بر تمام جامعه اثر میگذارد. تربیت و پرورش نسل جدید، باعث ایجاد تأثیرهایی درسطح جهانی، ساخت یک کشور با پایههای محکم و شکلگیری جامعهای سالم میشود و همۀ ما انسانها بهعنوان قطرههایی از یک دریای بزرگ بهنام جامعه، با تربیت فرزندانمان با استفاده از شیوهای درست، و ساختن نسلی ازجنس مردانِ مرد و زنانِ زن میتوانیم منشأ تأثیرهایی بسیار ارزشمند و چشمگیر در جامعه باشیم. مسلّماً لازمۀ این حرکت عظیم، آن است که هرکدام از ما که مسئولیت تربیتکردن کودکی دارای ذهن همچون لوح سفید را برعهده داریم، نخست، از خودمان شروع کنیم و با ارتقادادن علم و آگاهیمان، ازلحاظ تربیتی پیشرفت کنیم؛ بهطوری که نهتنها تربیت گفتاری را بیاموزیم؛ بلکه رفتارمان نیز همواره آموزنده باشد و در تمام زمینهها الگویی مناسب برای فرزندانمان باشیم.
حال، این سؤال مطرح میشود که آیا ممکن است ما مسیر تربیت را بهدرستی طی کنیم؛ ولی نهایتاً فرزندانمان به آن درجه از رشد و تعالیای که درنظر داشتیم، نرسند و به دیگر سخن، آن چیزی نباشند که ما تصور میکردیم. پاسخ این سؤال، مثبت است؛ زیرا به هر حال، فرزند ما یک انسان و صاحب اختیار است و مانند چوب یا خمیر نیست که ما آن را به هر شکلی دوست داشتیم، درآوریم. درواقع، در فرایند تربیت فرزندان و پرورشدادن آنان، ما بهعنوان والدین باید مسیر را برایشان هموار کنیم؛ ولی:
الف) ناامید نباشیم؛ چون معتقد به یاری ازجانب خداوند متعال و نظر لطف اهلبیت (ع) هستیم.
ب) سرخورده نشویم؛ زیرا در این مسیر پرفرازونشیب، درحد توانمان تلاش کرده و وظایفمان را بهخوبی انجام دادهایم.
والدگریِ موردنظر ما در این بحث، ازنوع غیرزیستی است و با توجه به اینکه معمولاً والدین درخصوص فرزندانشان بهصورت زیستی عمل میکنند و به دیگر سخن، هدف آنان از همۀ تلاشهایشان برآوردن نیازهای مادّی، و تأمین رفاه و آسایش فرزندان است، در این نوشتار میکوشیم تا اهمیت والدین غیرزیستی را شرح دهیم و پررنگتر کنیم.
توجه به دورههای خاص دلبستگیِ ایمنیبخش
دلبستگی ایمن (ایمنیبخش)، مسئلهای مهم در تربیت فرزندان است و دلبستگی و تعلق روانی به دیگران در دوران کودکی، از پایههای شکلگیری آرامش درونی و دوری از اضطراب در دوران بزرگسالی محسوب میشود. یکی از شاخصههای دلبستگی ایمن، نیاز به امنیت، محبت، پذیرش و… است؛ مثلاً اگر کسی در دوران کودکی (حدود یکسالگی)، خود یا مادرش دچار بیماری شود و یا مادر به هر دلیل، درکنار وی نباشد، آن فرزند یکباره احساس میکند رها شده است و این مسئله میتواند زمینهساز ایجاد دلبستگی ناایمن شود. مثال دیگر آن است که اگر کودک در سنینی که متوجه مفهوم کلمهها و جملهها میشود، بشنود که درنتیجۀ یک بارداریِ ناخواسته به دنیا آمده است و والدین به داشتن وی تمایلی نداشتهاند، دلبستگی ناایمن در وجودش شکل میگیرد؛ پس باید این نکتۀ روانشناسی را بهخاطر داشته باشیم که در زندگی فرزندانمان دورههای طلاییای وجود دارند که بیتوجهی به آنها زمینهساز بروز مشکلات اساسی در دوران بزرگسالی خواهد شد.
اشتباههایی بسیار بزرگ مثل عشقورزیدن به فرزند بهصورت شرطی و تهدیدکردن وی به دوستنداشتن و ترککردنش با گفتن جملههایی مانند اینکه «اگر این کار را انجام بدهی، دیگر دوستت ندارم یا مادرت نیستم» بهویژه پیشاز دوسالگی کودک، زمینۀ بروز دلبستگی ناایمن در دوران بزرگسالی وی را فراهم میآورد. تحقیر، تمسخر و طرد فرزند نیز از دیگر اشتباههای بزرگ و البته رایجی است که بروز دلبستگی ناایمن در دوران بزرگسالیِ وی را درپی دارد.
چند نکتۀ مهم در تربیت فرزند
یکی از مسائلی که والدین حتماً باید به آن توجه داشته باشند، این است که به هیچ وجه درحضور فرزندانشان گله، شکایت و درددل نکنند؛ چون این کار عمیقاً به فرزندان آسیب میزند.
در تربیت فرزندان نباید همواره آنان را کنترل کرد؛ زیرا والدین از دوران کودکیِ فرزندان، الگوهای رفتاری ِ مناسبی را در آنان ایجاد میکنند که بر تصمیمگیریهای آنها مؤثرند؛ بنابراین، کنترلکردن فرزندان، فضای تربیتی را مخدوش میکند و اعتمادبهنفس را در وجودشان ازبین میبرد.
والدین باید درخصوص اشتباههای خودشان صادق باشند؛ یعنی اگر اشتباهی کردند، به آن اعتراف و درصورت لزوم عذرخواهی کنند. این رفتار سبب میشود فرزندان از همان دوران کودکی به این باور برسند که هیچ کس کامل نیست و بنابراین یاد بگیرند که همچون والدینشان اشتباههای خود را بپذیرند و بابت ارتکاب آنها عذرخواهی کنند و در یک کلام، همواره دربارۀ اشتباههای خود، صادق باشند.
روش ایجاد یک الگوی رفتاریِ مناسب در فرزندان
فرض کنیم میخواهید الگوی رفتاریِ منظمبودن را برای فرزند خود ایجاد کنید. بدین منظور باید اصول ذیل را درنظر داشته باشید:
الف) تلقین کلامی: با گفتار خود، بستری مناسب را در ذهن فرزندتان ایجاد کنید؛ مثلاً جملههای غیرمستقیم بهکار ببرید (مانند: مرتببودن خیلی خوب است. چقدر خوب است که اینجا را مرتب کردم و راحت میتوانم وسایلم را پیدا کنم!).
ب) الگوی عینی: وقتی میخواهید یک رفتار خاص را برای فرزندتان ایجاد کنید، حتماً خودتان در حضورش آن رفتار را انجام دهید؛ مثلاً بعداز اینکه از خواب بیدار شدید، تختخوابتان را مرتب کنید، لباسهایتان را سرجایشان بگذارید و… .
ج) فراهمآوردن زمینۀ عملی برای الگوی رفتاریِ موردنظر: فرزندتان را همراهی کنید تا بهصورت تدریجی، کارهای مربوط به نظم شخصیاش را خود انجام دهد.
د) آگاهیبخشیِ پیشاز عمل: پیشاز انجامدادن مورد قبل و واگذاریِ تدریجیِ نظم شخصی به فرزند، ضرورت و چراییِ نظمداشتن را برایش توضیح دهید.
ه) تشویق پساز عمل: بدین منظور میتوانید از روش مؤثر شخص سوم استفاده کنید؛ یعنی وقتی مطمئن هستید فرزندتان حرفهای شمار را میشنود، با یک فرد دیگر بهصورت سومشخص از کار او تعریف کنید؛ مثلاً به پدر یا خالهاش بگویید: «امروز پسرم بعداز بازگشتن از مدرسه، خودش جورابهایش را شست. خیلی خوشحالم از اینکه پسرم اینقدر منظم است».
و) استفاده از الگوهای ویژه: درصورت امکانپذیربودنِ بهکارگیری این الگوها میتوان از آنها بهصورتی مؤثر استفاده کرد؛ مانند کاراکتری خاص از یک انیمیشن یا فردی که رفتار نظم را القا میکند.
دیدگاهتان را بنویسید