همانگونه که در جلسۀ قبل گفتیم، تربیت سلیم، حاصلجمع الگو و رابطه است که هردو درکنار یکدیگر معنا مییابند و یکی از آنها بدون دیگری، راه به جایی نمیبَرَد. ازمنظر روانشناختی و براساس نظریههای یادگیری، فرزند مسائل گوناگون را برپایۀ مشاهدات خود فرامیگیرد؛ نه ازطریق شنیدههایش. درحوزۀ دین نیز تربیت، بیشتر از آنکه تحت تأثیر سخنان گوناگون تحقق یابد، برمبنای الگوهای رفتاری شکل میگیرد؛ بنابراین، برای اینکه تربیت فرزندان بهنحو احسن انجام شود، باید والدین برای آنان الگوهایی قوی باشند تا ازرهگذر عمل خویش بر آنان اثر مثبت بگذارند. درکنار الگوبودن برای فرزندان، والدین باید ارتباط خود با فرزندانشان را نیز تقویت کنند تا تربیت سلیم بهمعنای واقعی کلمه حاصل شود.
براساس مطالب ذکرشده در جلسۀ قبل، رابطه دارای دو مؤلفۀ محبوبیت و مقبولیت است و با استفاده از راهکارها و مصداقهایی میتوان این دو مؤلفه را ارزیابی کرد. محبوبیت و مقبولیت همچون دو بال برای پروازکردن هستند؛ از این روی، هردو با هم باید وجود داشته باشند تا تربیت سلیم، چنانکه باید و شاید، محقق شود و نمیتوان با اکتفا به یکی از آنها بدون آن دیگری به نتیجۀ مطلوب رسید؛ بدان معنا که فرزندان باید هم والدینشان را دوست بدارند و هم قبول داشته باشند و صِرف دوستداشتن یا قبولداشتن پدر و مادر، کاراییِ لازم و کافی را در فرایند تربیت ندارد.
اگر والدین برای فرزندان، نه محبوب باشند و نه مقبول، خانواده ازنوع بیتفاوت است. در چنین خانوادهای فرزندان، نه به والدینشان علاقهمند هستند و نه آنان را قبول دارند؛ به همین سبب، هیچ محبت و قانون و قاعدهای در خانواده وجود ندارد و در فرایند تربیت فرزندان نیز چندان موفقیتی حاصل نمیشود.
در حالت دوم، ممکن است فرزندان، والدین خویش را دوست بدارند؛ ولی آنان را قبول نداشته باشند. چنین خانوادهای را میتوان خانوادۀ آزادگذار نامید؛ زیرا در آن بهرغم حاکمبودن محبت و علاقه، قانون و قاعدهای دیده نمیشود.
در حالت سوم، والدین درنظر فرزندانشان مقبولاند؛ اما محبوب نیستند. در چنین خانوادهای گونهای احترام ظاهری حاکم است که مبتنیبر ترس فرزندان از پدر و مادر شکل میگیرد. در این خانواده باوجود سردی و بیعاطفگی بسیار زیاد، قوانین و قواعدی سختگیرانه حکمفرما هستند و خانواده ازنوع استبدادی است. امور این خانواده صرفاً براساس قانون پیش میرود و در آن، احساس، محبت و عاطفه، هیچ جایگاهی ندارد. خانوادۀ استبدادی ازنوع کنترلگر است و در آن، تمام کارهای فرزندان برمبنای ترس صورت میگیرد.
دز حالت چهارم که ایدئال است، والدین هم محبوب فرزندانشان هستند و هم موردقبول آنان. چنین خانوادهای متعادل است و در آن، عواطف و علاقه، و قوانین و قواعد بهموازات یکدیگر حکمفرما هستند، قانونمداری نه ازسرِ ترس، بلکه برپایۀ اعتقاد به قوانین تحقق مییابد و هدف از بهکارگیری قوانین، چیزی جز رشد و صلاح خانواده نیست. در خانوادۀ متعادل، ممکن است اختلافنظرهایی وجود داشته باشد؛ ولی تنش، دعوا و قهر رخ نمیدهد.
در دوران کودکیِ اول، پدر و مادر باید بر تقویت محبوبیت خویش نزد فرزندانشان متمرکز باشند؛ اما پساز این دوران بهتدریج، مقبولیت درکنار محبوبیت قرار میگیرد و فرزندان علاوهبر دوستداشتن پدر و مادر، آنان را قبول دارند و برایشان احترام قائلاند؛ از این روی، پساز ششسالگیِ فرزندان باید با یک شیب ملایم، کمکم راهکارهای مقبولیت والدین نزد آنان را تقویت کرد تا والدین به جایگاهی مقتدرانه نزد آنها دست یابند.
سنین طلایی تربیت در دوران کودکیِ دوم، دورۀ دبستان است؛ زیرا در این دوره، حرفشنویِ فرزندان، بیشتر است و آنان علاوهبر دوستداشتن والدین، آنان را قبول دارند.
اگر والدین در دورههای کودکیِ اول و دوم فرزندانشان نقش خود را بهدرستی ایفا کرده و محبوبیت و مقبولیت خویش درنظر آنان را بهنحو احسن تحقق بخشیده باشند، در دوران نوجوانی فرزندان، با مشکلی مهم و اساسی در تربیت آنان مواجه نمیشوند و میتوانند اقداماتی مؤثر درجهت رشد و بالندگیشان انجام دهند.
در چِکلیست ارزیابی محبوبیت، راهکار سوم، محبوببودنِ فرزندان برای والدین است؛ بدان معنا که باید همواره به فرزندان ابراز محبت کرد و کارهایی همچون نوازش، تماس جسمی و ابراز محبت کلامی را در ارتباط با آنان، بهگونۀ متناسب با سنّوسالشان انجام داد.
چهارمین راهکار کسب محبوبیت نزد فرزندان، هدیهدادن به آنهاست. البته این هدیه لزوماً نباید ازنوع مادّی و فیزیکی باشد و گاه صرفاً جنبۀ عاطفی و کلامی دارد. با توجه به آنکه در روانشناسی یادگیری، تشویق باید بلافاصله پساز کار درست و شایسته صورت گیرد، توصیه میشود والدین همواره هدایایی را آماده داشته باشند تا درصورت لزوم به فرزندانشان تقدیم و از این رهگذر، آنان را تشویق کنند؛ زیرا تشویقی که با فاصله از کار خوب انجام شود، آن کار خوب را تقویت نمیکند. چنانچه فرزند رفتاری انجام داد که بخشی از آن، خوب و بخش دیگر بد است، باید ابتدا قسمت خوب را پررنگ کرد و سپس بر حذف قسمت بد متمرکز شد.
پنجمین راهکار کسب محبوبیت، خوب گوشکردن به سخنان فرزندان و گفتوگوی صمیمانه با آنهاست که از شگردهای تربیتیِ بسیار مؤثر بهشمار میآید. اساساً تربیت نه بهمعنای خوب حرفزدن، بلکه برعکس، عبارت از خوب گوشکردن است. در دوران کودکیِ اول، این مسئولیت، بیشتر برعهدۀ مادر است و در دورههای کودکیِ دوم و نوجوانی، کمرنگتر میشود؛ برخلاف پدر که در دوران کودکیِ اول، نقشی کمرنگ در این حوزه دارد و در دورههای بعدی، نقش او پررنگتر میشود. در این فرایند گوشکردن باید با فرزند، تماس چشمی داشت و از قطعکردن حرف او پرهیز کرد؛ همچنین نباید هنگام حرفزدن فرزند، وی را قضاوت کرد و دربرابر سخنان احتمالاً ناخوشایندش واکنش سریع نشان داد. درنهایت، همدلیکردن با فرزند هنگام سخنگفتن او مسئلهای بسیار ضروری است.
راهکار ششم، بزرگنماییِ واقعبینانۀ خوبیهای فرزندان است تا از این رهگذر، آنان از احساس موفقیت برخورداری یابند؛ بدان معنا که در هریک از کارهای آنها ابتدا تکریم جنبههای مثبت صورت گیرد و سپس به نقد نقاط ضعف پرداخته شود.
راهکار هفتم، نیکو و عاطفی نامنهادن و صدازدن فرزندان است؛ بدان معنا که نام آنها را با کلمات و صفات زیبا و مهرورزانه همراه کنیم و بهویژه از بهکارگیری ضمیر متصل «-َم» در پایان نام آنان و صفتهای نیکشان غافل نشویم.
راهکار هشتم، همدلی است که ازطریق انعکاس احساسات هنگام بروز آشفتگی هیجانی، در حالتی بین قضاوتکردن و راهکاردادن نمود مییابد. در این حالت باید حس را از فرزند گرفت و به وی بازگرداند؛ همچنین باید بسیار مراقب باشیم که همدلی را با همدردی اشتباه نگیریم. در واکنش به رفتارهای منفی فرزندان، ابتدا باید با آنان همدلی کرد و سپس به واکاوی مسئله پرداخت. این همدلی بهمعنای تأیید یا تکذیب رفتار نادرست فرزند نیست؛ بلکه در آن بر هیجانی که ریشۀ رفتار است، تمرکز میکنیم تا همراهیِ خود با فرزند را نشان دهیم و سپس با او دربارۀ آن موضوع گفتوگو کنیم. درصورت کوتاهیکردن والدین در همدلی، فرزندان ارتباط عاطفی خود با آنان را قطع خواهند کرد. حاصل همدلی، اصلاحشدن رفتار نادرست فرزندان است؛ بدون آنکه والدین مستقیماً به آنان راهکار بدهند.
ویدیو جلسۀ دوم
صوت جلسه
فایل های مرتبط
# | عنوان | دریافت |
1 | خلاصه تربیت سلیم جلسه دوم | دریافت فایل |