زندگی آگاهانه با ذهنآگاهی
زندگی آگاهانه با ذهنآگاهی
مغز ما انسانها همچون یک اتاق فرمان، تمام وجودمان را کنترل و مدیریت میکند. میان رفتارهای ما با احساسات و اندیشههایمان ارتباط مستقیم برقرار است و همۀ رفتارهای ما نتیجۀ اندیشهها و احساساتمان هستند. در دنیای پیشرفته، شلوغ، پراسترس و مدرن امروزی، ما دچار مشکلی بدین شرح هستیم که سرعت بسیار زیاد فناوری اطلاعات، رشد فردی و تمرکزمان را دچار اختلال کرده است؛ به بیان روشنتر، مشکلات و مسائل روزمره باعث میشوند ما از رشد فردیِ خویش بازمانیم و بهدلیل افزایشیافتن سرعت انجامشدن کارها در دنیای امروزی، تمرکز خود را ازدست بدهیم.
ازطریق شناخت مغز و سازوکار آن میتوانیم قدرت ذهن را در مسیر دستیابی به هدفهایمان و درراستای پیشرفت خویش بهکار گیریم. یکی از اولین و مهمترین گامها برای تحققبخشیدن رشد فردی، شناخت بیشتر مغز است که باعث شناخت شخصیت هم میشود.
درون ذهن همۀ ما بچهغول قدرتمندی وجود دارد که طبق برنامهای که به او میدهیم، ما را کنترل میکند. موفقیت یا شکست ما به نوع برنامهای بستگی دارد که به این بچهغول دادهایم.
طبق نظریۀ پاول دی. مکلین، مغز ما انسانها به سه قسمت تقسیم میشود:
الف) مغز خزنده (نباتی): پایینترین قسمت مغز و اولین قسمت بدن که در موجودات شکل میگیرد؛
ب) مغز میانی (سیستم لیمبیک)؛
ج) نئوکورتکس که قسمت اعظم مغز است.
ویژگیهای بخشهای سهگانۀ مغز
هریک از بخشهای مغز، ویژگیهایی خاص بدین شرح دارد:
الف) مغز خزنده (نباتی):
– چون اعمال غیرارادی ما همچون تنفس و ضربان قلب را کنترل میکند، مغز نباتی یا حیاتی نیز نامیده میشود.
– پدرخوانده، مراقب و نگران ماست و همواره دغدغۀ حفظ بقایمان را دارد.
– فاقد احساسات، درک و منطق است.
– قدرتمندتر از کورتکس و لیمبیک است.
– اولین پیامهای ورودی به مغز را دریافت میکند و سپس به لیمبیک یا کورتکس انتقال میدهد.
– مشوق فرد به تنبلی و بیتحرکی است؛ چون میخواهد انرژی دریافتی را برای حفظ بقا ذخیره کند.
ب) مغز میانی (سیستم لیمبیک):
– از آنجا که این قسمت بین مغز خزنده و کورتکس قرار دارد، مغز میانی نامیده میشود. نامهای دیگر آن عبارتاند از: مغز جدید، مغز ثانوی و مغز پستاندار (چون وجه اشتراک ما و دیگر پستانداران است).
– بخشهای مختلفی بدین شرح دارد: هیپوتالاموس، تالاموس، هیپوکامپ (اسبک) و آمیگدالا (بادامک).
– از واژۀ یونانیِ «لیمبس» بهمعنای حلقه گرفته شده است.
– بهدنبال کسب لذتهای آنی است.
– از تمرکز گریزان است.
– تنوعطلب است.
– عجول است.
– کمتحمل و بیصبر است.
– زیادهخواه است.
– فرارکردن از مشکلات را بر حلکردن آنها ترجیح میدهد.
– مسئولیتپذیر نیست.
– قدرت تشخیصدادن حق از باطل را ندارد.
ج) کورتکس:
– مغز جدید، دانشمند، منطقی و جلویی است.
– قشر خاکستریِ مخ است.
– فقط در انسانها وجود دارد.
– ساختاری شبیه گردو دارد.
– مرکز اعمال ارادی ماست.
– چینخوردگیهای آن به پردازشهای حسیمان کمک میکند.
– چینخوردگیهای آن باعث افزایشیافتن سطح کورتکس میشود.
– رفتارهای شناختیِ ما را مدیریت و کنترل میکند.
– مسئول تجزیهوتحلیل رویدادهاست.
– در مصرفکردن اکسیژن و انرژی، بسیار دستودلباز است.
– بهکندی حرکت میکند.
– عاشق تغییر است.
– علاقهمند به اطلاعات جدید است.
– بهدنبال جزئیات است.
– با اعداد و ارقام و حسابوکتاب سروکار دارد.
این بچهغولی که دربارهاش سخن گفتیم، در مغز خزنده و سیستم لیمبیک نهفته شده است، هیچ منطقی ندارد و کاملاً احساسی عمل میکند.
در تقسیمبندی دیگری که شاید مأنوستر نیز باشد، میتوان مغز را مشتمل بر دو بخش دانست:
الف) بخش خودآگاه؛
ب) بخش ناخودآگاه.
قسمت خودآگاه مغز ما همان کورتکس عقلانیِ منطقی است و قسمت ناخودآگاهش همان لیمبیک و مغز خزنده که پر از احساسات صاحب قدرت است.
شخصیت ما همچون کوه یخی است که قسمت عمدۀ آن زیر آب قرار دارد و قابل مشاهده نیست؛ اما اتفاقاً بقای قسمت بالایی، وابسته به همین بخش پایینی است. بخش پایینیِ شخصیت ما که بزرگتر و پنهان است، ضمیر ناخودآگاه ماست و بخش کوچکتر و قابل مشاهده، ضمیر خودآگاهمان؛ البته این کوه یخ، یک قسمت نیمهخودآگاه هم دارد. مجموع این بخش و بخش ناخودآگاه، احساسات و عواطف ما را تشکیل میدهد و نَوَد درصد از شخصیت ما همین جاست. ضمیر ناخودآگاه از افکار ما تشکیل شده است و فقط دَه درصد از شخصیت ما را شامل میشود که شخصیت اجتماعی است و بیشتر جنبۀ ظاهری دارد. درپی بررسی بخش ناخودآگاه متوجه میشویم که آیا آنچه در ظاهر رفتار میبینیم، حقیقی است یا خیر.
کورتکس، بخش عقلانی و خالق ذهن ماست که اگر تصمیمهایمان رنگوبوی آن را بگیرد، به موفقیت دست مییابیم؛ اما زور کورتکس بسیار کم است؛ بنابراین باید بیاموزیم چگونه بین این دو بخش، ارتباط برقرار کنیم تا کورتکس بتواند با همکاری با لیمبیک، از آن، قدرت بگیرد.
بخش نیمهخودآگاه مغز ما شامل اطلاعاتی است که تماماً پنهان نیست و با کمی تلاش میتوانیم به آن دست یابیم؛ مثل وقتهایی که در جواب سؤال فردی میگوییم: «نوکِ زبونمهها…!». درواقع، آن اطلاعات در آن لحظۀ مشخص، در دسترس ما نیست؛ اما با اشاره و قدری کمک میتوان به آن دسترسی یافت.
دسترسی به ناخودآگاه، سخت است؛ اما میتوان رفتارهای ناشی از آن را تغییر داد. ازجمله کارهای غیرارادی بدن میتوان گردش خون و ضربان قلب را نام برد؛ اما کارهای ناخودآگاه ما فاقد اراده نیست؛ فقط بدون توجه انجام میشود و درصورت همراهشدنشان با توجه میتوان آنها را مدیریت کرد. تمام هدف ما این است که با کمک کورتکس به بخش ناخودآگاهمان توجه و رفتارهای خود را مدیریت کنیم.
عادات و عواطف، حافظه، تصورات، نگرشها، ارزشها، ترسها، خاطرات و درمجموع، کل تجربیات ما در بخش ناخودآگاه، لایه به لایه جمع میشوند و شخصیتمان را تشکیل میدهند و درنهایت، ما طبق عادت و بدون توجه، براساس این دادهها زندگی میکنیم.
درصورت برقرارشدن آشتی بین خودآگاه و ناخودآگاه میتوانیم آرامش را تجربه کنیم و تا وقتی درگیر جنگ بین ایندو باشیم یا اینکه یکی از آنها بر دیگری غلبه یابد، به موفقیت و آرامش دست نخواهیم یافت.
بهگفتۀ یونگ، ضمیر ناخودآگاه، فرماندار بلامنازع ماست و از قدرت فراوان برای کنترل شخصیت، رفتارها و اعمال ما، و شکلدهی به آنها برخوردار است؛ به همین سبب، آن را بچهغول نامیدیم؛ چون قدرتمند است و درعین حال، قادر به تجزیهوتحلیل نیست.
اگر این بچهغول بهخوبی تربیت شود، نمودِ آن در رفتارهای ما قابل مشاهده خواهد بود؛ اما چگونه میتوان این بچهغول را تربیت کرد و به بیان روانشناختی، بین مغزهای سهگانه، هماهنگی بهوجود آورد؟ پاسخ ساده است: با یاریگرفتن از کورتکس میتوانیم سه قسمت تشکیلدهندۀ مغز خود را با یکدیگر هماهنگ و بین آنها همکاری ایجاد کنیم. در ادامه، راهکارهایی را برای ایجاد هماهنگی بین قسمتهای سهگانۀ مغز برمیشمریم:
– برنامهریزی درست بهوسیلۀ قسمت خودآگاه مغز؛
– آشنایی با ویژگیها و وظایف هرکدام از سه قسمت مغز؛
– نادیدهنگرفتن ناخودآگاه خویش، شنیدن صدای احساسات و هیجانات خود، و احترامگزاردن به آنها؛
– توجهنکردن به آموزههای غلط؛
– اهتمام در برآوردن نیازهای قسمت ناخودآگاه مغز مانند تفریح و امنیت؛
– خودداری از جنگ و مقابله با قسمت ناخودآگاه مغز؛
– تغییر تدریجی و گامبهگام؛
– توجهداشتن به این مسئله که در هر لحظه، فقط یک قسمت از مغز، فعال باشد؛
– آگاهیداشتن از این مسئله که موفقیت، مرهون قرارگرفتن خودآگاه و ناخودآگاه در یک راستا است؛
– اطلاعداشتن از این مسئله که خودآگاه، گلوگاه ناخودآگاه است و به بیان روشنتر، فکر و احساس، هردو در تمام رفتارهای ما مؤثرند؛
– صحبتنکردن با ناخودآگاه با استفاده از افعال منفی؛
– صحبتکردن با ناخودآگاه با زبان مربوط به زمان حال بهجای زمانهای گذشته و آینده؛
– استفاده از جملههای کوتاه هنگام سخنگفتن با ناخودآگاه؛
– تکرارکردن جملهها برای ناخودآگاه؛
– تقویتکردن کورتکس با استفاده از روشهایی مانند پرورشدهی و یادآوری افکار مثبت، خواب منظم، پرهیز از حاشیهپردازی، ورزشکردن، قدردانی از خود و دیگران، در آغوش کشیدن نزدیکان، انجامدادن بازیهای فکری، یادگرفتن مهارتها و فعالیتهای جدید، شرکتکردن در خدماترسانیها و فعالیتهای داوطلبانۀ اجتماعی، تغذیۀ سالم، کاهشدادن میزان استفاده از فضای مجازی تاحد امکان و حذفکردن عادتهای غلط؛
– پاسخگویی به حس لذتجوییِ لیمبیک و برآوردن نیازهای آن با استفاده از روشهای درست.
مثلاً میخواهیم سحرخیز شویم یا یک عادت بد را ترک کنیم. کورتکس بهخوبی میداند که اینها کارهای خوبی هستند و دلایل بسیاری هم برای این مسئله دارد؛ اما این بهتنهایی برای تغییر، کافی نیست؛ چون قسمت ناخودآگاه مغز، رفتارهای ما را شکل میدهد و با شناخت ضمیر ناخودآگاه و برقرارکردن رابطه بین این دو بخش میتوان به موفقیت دست یافت. درواقع، منطق و کورتکس برنامهریزی میکنند و قسمت ناخودآگاه مغز، قادر به اجراکردن آن برنامه است. ما موظفیم براساس شناختی که از ویژگیهای هریک از بخشهای مغز بهدست آوردهایم، برنامۀ صحیح و منطقی خود را به آن بدهیم تا مغز آن برنامه را اجرا کند؛ بدین ترتیب خواهیم توانست قدرت بسیار زیاد بخش ناخودآگاه مغز و بچهغول ذهنمان را برای دستیابی به هدف موردنظر خویش بهکار گیریم و موفقیت و پیشرفت فردیِ خود را تضمین کنیم.
دیدگاهتان را بنویسید