ارتباط موثر چیست ؟
ارتباط مؤثر چیست و چگونه میتوان ارتباط مؤثر ایجاد کرد؟
ارتباط مؤثر چیست؟
ارتباط مؤثر عبارت است از فرایند تبادل ایدهها، اندیشهها، نظرها، دانش و بهطور کلی، دادهها؛ بهگونهای که پیام با وضوح و بهصورتی هدفمندانه دریافت و درک شود. هنگامیکه ارتباط بهشکل مؤثر برقرار میشود، هم فرستنده و هم گیرنده، هردو احساس رضایت میکنند.
درپی مرور سرگذشت انسان از آغاز آفرینش تاکنون، ضرورت برقراری ارتباط برای تداومیافتن حیات جامعۀ انسانی اثبات میشود. ارتباط، بخشی جداییناپذیر از زندگی انسانهاست و همۀ ما در جامعه، پیوسته و به شکلهای مختلف با دیگران ارتباط برقرار میکنیم.
ارتباط صحیح به فرد در ارتقادادن کیفیت زندگیاش و حلکردن مسائل و مشکلات کمک میکند و به همین سبب، همگان باید چگونگی برقرارکردن ارتباط را بهخوبی بلد باشند. برای اینکه بتوانیم با دیگران تعامل داشته باشیم و افکار خود را با آنان بهاشتراک بگذاریم، مؤثرسازیِ مهارتهای ارتباطی ضرورت دارد؛ زیرا هنگامیکه ارتباط بهصورتی مؤثر برقرار شود، درنتیجۀ ارسال واضح پیامها، دلیلی برای بروز سوءتفاهم یا نیاز به تغییردادن پیامها باقی نمیماند و بدین ترتیب، احتمال ایجاد هرگونه تعارض کاهش مییابد. ازطریق یادگیری و تمرینکردن مهارت برقراریِ ارتباط مؤثر میتوانیم هم بر زندگی خودمان و هم بر دیگران اثر مثبت بگذاریم و بدین صورت، هنگام پایانیافتن یک مکالمه، همۀ افراد دخیل در آن فرایند ارتباطی، احساس مؤثر و موفقبودن خواهند داشت.
چگونگی دستیابی به مهارت برقرارکردن ارتباط مؤثر
برای اینکه بتوانیم با دیگران بهگونهای مؤثر ارتباط برقرار کنیم، به دو مقوله نیازمندیم:
الف) شناخت؛
ب) روش.
شناخت
با توجه به هدف اولیه از ایجاد ارتباط، علاوهبر انتقال پیام، مهم است که معنای پیام نیز بهدرستی و همانگونه که موردنظر فرستندۀ آن است، به مخاطب انتقال داده شود تا نتیجۀ مطلوب بهدست آید. درصورت حاصلنشدن نتیجۀ مطلوب میتوان گفت فرایند برقراریِ ارتباط بهدرستی، در بستر مناسب و با توجه به مخاطب شکل نگرفته است؛ البته صِرفِ صحیحبودن یک پیام، تغییر موردنظر را در مخاطب ایجاد نمیکند و صحیحترین گزارههای منطقی و تربیتی هم اگر درست انتقال داده نشوند، برای طرف مقابل، ناکارآمد خواهند بود. ارتباط در نخستین گام باید حس اعتماد و اطمینان قلبی را در فرد ایجاد کند و بهجای اینکه ابتدا از دیگران انتظار داشته باشیم، باید بتوانیم خودمان را با آنها و ویژگیهایشان تطبیق دهیم؛ به دیگر سخن، برای انتقالدادن پیام بهصورتی مناسب و مؤثر به مخاطب باید به دنیای احساسات او وارد شویم و برای درککردنش تلاش کنیم؛ در این صورت، به نخستین پلۀ اثرگذاری در ارتباط راه خواهیم یافت؛ پس در اولین گام باید مخاطب را بهدرستی بشناسیم و از ویژگیهایش آگاهی یابیم.
مهمترین بخش از شناخت انسانها، شناخت ساختار مغزیِ آنهاست که ازطریق آن، اثرگذاریِ بیشتر تحقق مییابد. مغز را میتوان به سه بخش تقسیم کرد:
الف) مغز نباتی که مرکز تنظیم فعالیتهای غیرارادیِ ارگانهای مختلف بدن مثل پانکراس (تنظیمکنندۀ قند خون) است؛
ب) کورتکس (قشر خاکستری) که مرکز تفکر، تعقل، اختراع و اکتشاف است؛
ج) سیستم لیمبیک (مغز میانی) که مرکز هیجانها و احساسات، شامل مواردی مانند حافظه، ترس و خشم است.
هرچقدر کورتکس و سیستم لیمبیک، بیشتر با یکدیگر هماهنگ باشند، رفتارهایی متعادلتر و سالمتر را شاهد خواهیم بود. در ارتباط مؤثر باید با استفاده از سیستم لیمبیک به درون انسانها و ضمیر ناخودآگاهشان نفوذ کنیم. وقتی بدون درک احساسات فرد، حتی منطقیترین جملهها را به وی بگوییم، عملاً بر او هیچ اثری نخواهیم گذاشت.
تمام روشهای ایجاد ارتباط مؤثر، با هیجانها و احساسات مخاطب درگیرند و بنابراین باید از آنها آگاه باشیم. هنگامیکه بخواهیم صرفاً بهصورت منطقی پیش برویم و طرف مقابل را محکوم کنیم، ارتباط مؤثر شکل نمیگیرد. ما باید صحبتکردن با ضمیر ناخودآگاه افراد را بیاموزیم؛ زیرا اگر با ضمیر ناخودآگاه انسانها توسط زبان خودآگاه (منطق) سخن بگوییم، هیچگونه پذیرشی ازجانب آنان صورت نخواهد گرفت.
باید همواره بهخاطر داشته باشیم که تعامل، یک خیابان دوطرفه است و تحکم و اجبار در ارتباط، آثاری بسیار مخرب دارد. یکی از اصول اولیه و بنیادین برای برقرارکردن ارتباط مؤثر، این است که عقایدمان را با دیگران بهاشتراک بگذاریم، با شباهتها زندگی کنیم و تفاوتها را بیپذیریم؛ البته این پذیرش بهمعنای تحمل و تأیید نیست و در هر ارتباط، تا وقتی پذیرش وجود نداشته باشد، هیچ تغییری ایجاد نخواهد شد.
بعداز شناخت ساختار مغزی و نحوۀ اثرگذاری بر دیگران با نگاهی جزئیتر، شخصیتشناسی ضرورت مییابد؛ زیرا هر انسان، متناسب با شخصیت خویش، ناخودآگاه، فیلترهای ذهنیای را در روابطش اِعمال میکند.
انواع شخصیتشناسی
بهطور کلی، شخصیتشناسی ازطریق دو دستهبندی معروف و کارآمد تحقق مییابد که بر روابط، بسیار اثرگذارند:
- شخصیتشناسی براساس تیپ رفتاری
از این منظر، همۀ افراد را میتوان به دو گروه تقسیم کرد: یکی درونگرا و دیگری برونگرا. ازطریق دانستن ویژگیهای مربوط به هر تیپ رفتاری میتوان تیپهای رفتاریِ گوناگون افراد را تشخیص داد و متناسب با آن تیپها، با آنان ارتباط برقرار کرد.
افراد درونگرا بسیار حساساند، در مواجهه با مشکلات، رود عقبنشینی میکنند، به عادات قبلیشان میچسبند، بیشتر به درون توجه میکنند، تنهایی را دوست دارند، کمتر مرتکب اشتباه میشوند و نصیحتپذیرتر و منطقیترند.
افراد برونگرا در برقرارکردن ارتباطات، قویترند، اهل گفتوگو هستند، به دنیای بیرون توجه میکنند، تنهایی را دوست ندارند، بسیار انعطافپذیرند و تنوعطلب و ریسکپذیر هستند.
ممکن است یک فرد خاص، از هر تیپ رفتاریای، بعضی ویژگیها را داشته باشد؛ اما برای اینکه تعیین کنیم وی نهایتاً در کدام دسته قرار میگیرد، باید روحیۀ غالب بر او را درنظر بگیریم؛ مثلاً فردی که هم ویژگیهای برونگرایی را دارد و هم ویژگیهای درونگرایی را و درعین حال، ویژگیهای برونگرایی در وی غالب است، درمجموع، برونگرا بهشمار میآید.
- شخصیتشناسی براساس تیپ ادراکهای حسی
همۀ افراد جهان را با استفاده از پنج حس میتوان شناخت: بینایی، شنوایی، بویایی، چشایی و لامسه. سه نوع شخصیت برگرفته از این پنج حس عبارتاند از:
– بصری (مرتبط با حس بینایی)؛
– سمعی (مرتبط با حس شنوایی)؛
– لمسی (مربتط با حواس بویایی، چشایی و لامسه).
برای اینکه تشخیص دهیم افراد در کدامیک از این تیپها قرار میگیرند، باید ازطریق دقت در رفتارها و صحبتهایشان و با کمکگرفتن از اصول زیر، رفتارها و واکنشهای آنان را دستهبندی و سپس طبق تیپ شخصیتیشان با آنها ارتباط برقرار کنیم:
الف) توجهکردن به محور شخصیت افراد:
– بصری: سرعت؛
– سمعی: دقت؛
– لمسی: آرامش.
ب) توجهکردن به ویژگیهای افراد:
– بصری: زبان بدن قوی؛
– سمعی: شنواییِ قوی؛
– لمسی: آرامآرام صحبتکردن.
ج) توجه به واژگان خاص مورداستفادۀ افراد:
– بصری: درخشان، شفاف، چشمگیر و نظر؛
– سمعی: تفکر، دقت، هوش و ادراک؛
– لمسی: احساس، همدلی و بهطور کلی، واژههای دارای لطافت.
د) توجه به حرکت مردمک چشم افراد:
– بصری: به بالا و راست نگاه میکند؛
– سمعی: به چپ یا راست نگاه میکند؛
– لمسی: به پایین نگاه میکند.
بعداز این مرحله باید تکنیک آینهای (Mirroring) را با توجه به تیپ شخصیتیِ افراد بهکار گیریم که یکی از تکنیکهای بسیار مهم در برقراری ارتباط بهصورت مؤثر است. منظور از این تکنیک آن است که همچون یک آینه، شخصیت مخاطب را انعکاس دهیم، همدلانه با او همراه شویم و با وی همسطح و همصفحه باشیم. اگر مخاطب ما فردی است که با آرامش و بسیار شمردهشمرده صحبت میکند، با استفاده از همین روش با او ارتباط برقرار کنیم؛ اما نه بهصورتی مصنوعی؛ به دیگر سخن، باید هدف واقعیمان همراهیکردن با آن فرد باشد تا وی درنتیجۀ برقرارکردن ارتباط با ما، به احساسی مثبت برسد. باید در تکتک رفتارهای طرف مقابل، قدم به قدم، به همان صورت با او پیش بیاییم. وقتی این هماهنگی شکل گرفت، آن فرد با ما همراه میشود و آینۀ ما خواهد شد؛ بدین ترتیب، وقتی ما پیامهای این شخص را بهخوبی دریافت کردیم، او نیز پیامهای ما را بهخوبی دریافت میکند.
دیدگاهتان را بنویسید