در حال بارگذاری
دانلود اپلیکیشن

جلسۀ هشتم: نقش والدین در اصلاح رفتار کودکان

در این جلسه، مطالبی دربارۀ انگیزه‌مندشدن کودکان بیان خواهد شد و مشخصاً به این سؤال پاسخ خواهیم داد که چگونه در کودک، انگیزه‌ای درونی (درمقابل انگیزه‌های بیرونی مانند وعدۀ جایزه، امتیاز و گردش) برای انجام‌‌دادن کارهای موردنظرمان ایجاد کنیم. انگیزه‌های بیرونی ازنوع موقت هستند و هرگز فرزندان ما را انسان‌هایی انتخابگر، مسئولیت‌پذیر و برخوردار از احساس خوداَرزشمندی بار نمی‌آورند.
در نخستین گام برای شناخت انگیزۀ درونی باید به این سؤال پاسخ دهیم که انگیزه چیست و به چه معناست. برای انجام‌دادن هر کاری به انگیزه نیاز داریم؛ وگرنه آن کار ازنوع عادتی و غیراختیاری خواهد بود. در تعریفی علمی می‌توان گفت انگیزه عبارت از عاملی روانی در وجود ماست که به تصمیم‌هایمان جهت می‌دهد و شدت و قوّت آن‌ها را تعیین می‌کند. هرقدر انگیزه قوی‌تر باشد، در انجام‌دادن کار موردنظرمان مصمم‌تر خواهیم بود و به همین سبب، امروزه، درحوزۀ تعلیم‌وتربیت کودکان، انگیزه هم برای والدین و هم برای مربّیان و معلمان اهمیت فراوان دارد.
همان‌گونه که گفتیم، انگیزه‌ها بر دو نوع بیرونی و درونی تقسیم می‌شوند. انگیزه‌های بیرونی مانند تشویق و تنبیه، کاملاً آشکار و وابسته به عوامل خارج از وجود ما هستند. والدین عموماً در تربیت فرزندانشان از این انگیزه‌ها استفاده می‌کنند. درمقابل این دسته، انگیزه‌های درونی قرار می‌گیرند. همۀ ما انسان‌ها از بدو تولدمان انگیزه‌مند هستیم؛ یعنی صرف‌نظر از اینکه پاداش بگیریم یا نه، دوست داریم کارهایی را انجام دهیم و در آن‌ها موفق شویم؛ مثلاً می‌خواهیم از نگاه‌کردن به نامحرم بپرهیزیم یا به‌موقع در کلاس درس باشیم؛ اما نه بدان سبب که پاداش یا تنبیهی برایمان درنظر گرفته شده است؛ بلکه به این علت که تشخیص داده‌ایم این کارها درست‌اند و ارزش محسوب می‌شوند. این‌گونه انگیزش، پنهان در وجود ما و وابسته به عوامل ذهنی‌مان (ادراک، شناخت و باورهایمان) است؛ برعکس انگیزۀ بیرونی که وابسته به عاملی خارج از وجود فرد است. فردی که انگیزش درونی دارد، به هیچ کس وابسته نیست، مستقل است و خودش براساس اعتقادات، فهم و شعور خویش و آنچه مصلحت می‌بیند، تصمیم می‌گیرد. او بدون سروصدا کارهای موردنظرش را انجام می‌دهد و تا وقتی از وی سؤال نکنند، چیزی دربارۀ کارها و برنامه‌هایش نمی‌گوید. اگر عبادت خداوند متعال بدون انگیزش درونی انجام شود، انسان به کمال نخواهد رسید؛ بنابراین، در فرایند عبادت‌کردن فرزندان، والدین باید فراتر از بروز رفتار عبادی، به انگیزه نیز توجه کافی داشته باشند؛ به دیگر سخن، لازمۀ عبادت واقعی آن است که فرزند ما پذیرفته باشد عبد واقعیِ خداست. برای تحقق‌یافتن این هدف، والدین باید تربیت دینیِ فرزند را به‌گونه‌ای رقم بزنند که ندایی درون وجود او بگوید این خدا قابل اعتماد است و ما بندگان به او وابسته‌ایم. فرزندان، خود به‌واسطۀ تعقل خویش می‌فهمند که باید شکرگزار پروردگاری باشند که به آن‌ها نعمت‌های فراوان داده است؛ ولی والدین با عملکرد نادرست خویش و ترفندهایی نادرست همچون اجبارکردن، این درک و باور متعالی را تخریب می‌کنند و موجب بروز اختلال در تربیت دینی فرزندانشان می‌شوند.
اکنون باید ببینیم انگیزش درونی چگونه ایجاد و تقویت می‌شود. بدین منظور، لازم است عوامل تقویت یا تضعیف‌کنندۀ این‌گونه انگیزش را بشناسیم. انگیزش درونی برای اینکه شکل بگیرد، به برآیند (حاصل‌ضرب و تأثیر متقابل) دو نوع ادراک نیاز دارد. در اینجا منظور از ادراک، آن چیزی است که فرزند ما دربارۀ خودش فکر می‌کند و لزوماً با واقعیت منطبق نیست. این دو ادراک عبارت‌اند از:
الف) خودشایستگی: این ادراک بدان معناست که فرزند ما باور داشته باشد می‌تواند کار موردنظر را انجام دهد. بدون این ادراک، انگیزش درونی در وجود فرزندمان شکل نمی‌گیرد؛ مثلاً اگر باور فرزند ما این باشد که بلد نیست نقاشی بکِشد، حتی اگر در یک سالن با تمام امکانات لازم برای نقاشی‌کردن قرار گیرد، قادر به انجام‌دادن این کار نخواهد بود و درعوض، به کاری خواهد پرداخت که خود را قادر به انجام‌دادن آن می‌داند؛ بنابراین، ادراک خودشایستگی برای انجام‌دادن هر کاری که عامل آن، انگیزش درونی است، ضرورت دارد. وقتی کودکی به معلمش می‌گوید که نمی‌تواند مسئله حل کند، درواقع، برای این کار، انگیزش درونی ندارد و نهایتاً می‌توان با استفاده از انگیزش بیرونی، او را به حل‌کردن مسئله ترغیب کرد. در چنین مواردی استثنائاً از انگیزش بیرونی برای تغییردادن باور کودک استفاده می‌کنیم تا بن‌بست موجود در ذهنش را بشکنیم؛ اما نباید این کار را به‌صورت مداوم در آن مورد خاص تکرار کنیم.
ب) خودکنترلی: بدان معنا که فرزندمان باید به این ادراک دربارۀ خود برسد که از اختیار لازم برخوردار است، خودش به‌صورت مستقل تصمیم می‌گیرد و در محیط، مؤثر است؛ زیرا اگر او هیچ اختیاری نداشته باشد، انگیزش درونی‌اش صفر خواهد شد.
شایان ذکر است که این دو ادراک نباید لزوماً ازنوع واقعی باشند؛ بلکه صِرف وجودداشتن آن‌ها در ذهن فرد برای ایجاد انگیزه در وی کفایت می‌کند. دیگر نکتۀ مهم آن است که در اینجا برآیندی از دو ادراک ذکرشده باید تحقق یابد؛ نه حاصل‌جمع آن‌ها. برای روشن‌شدن مطلب، مثالی بدین شرح را ذکر می‌کنیم: فرض کنیم یک هواپیمای شخصی را در خیابان جلوی خانۀ ما قرار داده و به ما گفته‌اند می‌توانیم با استفاده از آن به هر جایی که دوست داریم، برویم؛ ولی ما این کار را انجام نمی‌دهیم؛ چون از ادراک خودشایستگی برخوردار نیستیم و به بیان روشن‌تر، توانایی لازم به‌عنوان خلبان هواپیما را نداریم؛ بنابراین، انگیزه‌ای برای پروازکردن با هواپیما نخواهیم داشت. حال فرض کنیم یک دورۀ فشردۀ خلبانی ببینیم و بدین ترتیب، ادراک خودشایستگی در وجودمان شکل گیرد؛ اما به ما گفته شود باید با این هواپیما به جایی برویم که برایمان تعیین شده است. در این حالت، ادراک خودکنترلی وجود ندارد و بنابراین، بازهم انگیزۀ لازم برای پروازکردن با هواپیما را نخواهیم داشت.
با توجه به مطالب بیان‌شده، اکنون درمی‌یابیم در بسیاری از کارهایی که تاکنون از فرزندمان می‌خواستیم انجام دهد، یا خودشایستگی وجود نداشته است و یا خودکنترلی؛ بنابراین، فرزندمان دارای انگیزش درونیِ لازم برای انجام‌دادن آن کار نبوده است و ما ناچار شده‌ایم به راهکارهایی همچون تشویق، تهدید یا تطمیع متوسل شویم تا او را مجبور کنیم برخلاف میل باطنی‌اش کار موردنظرمان را انجام دهد؛ غافل از آنکه در چنین فرایندی شخصیت انسانیِ فرزند ما صدمات اساسی می‌بیند؛ بدین صورت، درواقع، به فرزندمان القا می‌کنیم که او مختار و قادر به تصمیم‌گیری نیست و ما برایش تعیین می‌کنیم چه کاری انجام دهد.
حال، درصدد پاسخ‌گفتن به این پرسش هستیم که چه عواملی ادراک‌های خودشایستگی و خودکنترلی را تقویت می‌کنند و درمقابل، چه عواملی سبب بروز ضعف در این دو ادراک می‌شوند. اگر این عوامل را بشناسیم و در تربیت فرزندانمان به آن‌ها توجه کافی داشته باشیم، آن‌ها انگیزه‌مند خواهند شد و تمام کارهایشان را براساس انگیزه‌های درونی انجام خواهند داد؛ حال آنکه اکنون، فرزندان ما بسیاری از کارها را به این دلیل انجام نمی‌دهند که خود را برخوردار از این دو ادراک نمی‌دانند. همان‌گونه که پیشتر نیز گفتیم، فرزندان ما اساساً انگیزه‌مند به دنیا می‌آیند و دوست دارند پیشرفت کنند؛ ولی عملکرد نادرست والدین، مربّیان و معلمان در به‌کارگیری سازوکارهایی همچون جایزه‌دادن به آن‌ها موجب سلب انگیزه از آنان می‌شود.
ما در کشورمان دو نظام آموزشی داریم: یکی نظام رسمیِ آموزش‌وپرورش که متأسفانه، آسیبش بیشتر از نفع آن است؛ دیگری یک نظام آموزشیِ اخلاقی به‌نام نظام آموزشی امام حسین- علیه السلام- که اگر وجود نداشت، معلوم نبود چه برسر تربیت و شخصیت ما و فرزندانمان می‌آمد. واقعیت این است که در جامعۀ کنونی، تربیت کودکان با آنچه باید باشد، فاصله‌ای بسیار چشمگیر دارد و باید هرچه زودتر، مشکلات موجود در آن حل شود.
نظریه‌های عرضه‌شده دربارۀ ادراک خودشایستگی بدین شرح‌اند:
الف) نظریۀ نفی پیام‌های منفی (نظریۀ انتظار- مربّی/ انتظار- معلم/ انتظار- ولی):
فرض کنیم دو فرزند داریم و از آن‌ها می‌خواهیم یک شیء یا وسیلۀ مشخص را بیرون از خانه بگذارند. وقتی فرزند کوچک‌تر آن شیء یا وسیله را برمی‌دارد، با تأکید از او می‌خواهیم بگذارد فرزند بزرگ‌تر این کار را انجام دهد. حال، فرزند کوچک‌تر، از این حرف ما دو پیام دریافت می‌کند: نخست، آنکه انجام‌دادن این کار، وظیفۀ خواهر یا برادر بزرگ‌تر اوست و دوم، آنکه او توانایی لازم برای انجام‌دادن این کار را ندارد. پیام دوم نیز خود، دو تصور را در ذهن آن کودک ایجاد می‌کند: یا او برخلاف نظر والدینش می‌تواند این کار را انجام دهد و یا اینکه والدین، درست تشخیص می‌دهند و او قادر به انجام‌دادن آن کار نیست. بهترین راهکار در چنین موقعیتی آن است که به فرزند کوچک‌تر، فرصت بدهیم تا توانایی خود در برداشتن آن چیز یا وسیله را امتحان کند؛ بدین ترتیب، دو ادراک خودشایستگی و خودکنترلی را در وجود او قوّت می‌بخشیم. نمونۀ دیگر آن است که معلم در مدرسه، از همۀ دانش‌آموزان، سؤال‌هایی متوسط یا دشوار می‌پرسد؛ ولی از یکی از دانش‌آموزان، مطلبی بسیار ساده را سؤال می‌کند؛ چون آن دانش‌آموز را ضعیف می‌داند و نمی‌خواهد او درمقابل همکلاسی‌هایش خجالت‌زده شود. در این هنگام، چند حالت پیش می‌آید: نخست، آنکه ممکن است این کودک، پاسخ همۀ سؤال‌ها را بداند و با خود فکر کند که چرا معلم این سؤال پیش‌پاافتاده را از او پرسیده است؛ دوم، آنکه ممکن است به کودک القا شود که ضعیف است و از این به بعد، او نیز همچون معلم، خودش را دانش‌آموزی ضعیف بداند؛ بدین ترتیب، معلم بر سرنوشت این دانش‌آموز اثری بسیار منفی و مخرّب می‌گذارد که شاید هرگز جبران نشود. بی‌شک، معلم باید تفاوت‌های فردی میان دانش‌آموزان را درنظر داشته باشد و از آنان نخواهد مساوی با یکدیگر عمل کنند؛ اما این مسئله هرگز به‌معنای ضعیف‌دانستن کودکان نیست و در چنین موقعیتی معلم باید اشکال کار خود در تدریس مطالب به دانش‌آموزان را برطرف کند. درمجموع، این‌گونه عملکردهای نادرست درخصوص فرزندان سبب می‌شود شوق یادگیری در وجودشان ازبین برود و ادراک خودشایستگی در آن‌ها همواره ضعیف‌تر شود.
براساس نظریۀ موردبحث، ما در سؤال‌کردن، درجۀ دشواریِ سؤال، خبردادن و لحنمان باید بسیار دقت کنیم تا شخصیت و خودباوری کودک آسیبی نبیند و او خود را فردی ضعیف و شایستۀ ترحم نداند. یکی از راهکارهای مؤثر در این حوزه، آن است که آزمون را به‌صورت کتبی بگیریم تا کودکانی که نمی‌توانند به برخی سؤال‌ها پاسخ دهند، درمقابل همکلاسی‌هایشان خجالت‌زده نشوند؛ همچنین می‌توان یک سؤال را پرسید و از کودکان خواست هرکدامشان آمادگی دارند، به آن سؤال پاسخ دهند. نهایتاً اگر مشخص شد دانش‌آموزی در یک مبحث خاص، دچار ضعف است، این ضعف را برایش توضیح می‌دهیم و درصورت لزوم به وی کمک می‌کنیم تا مشکل را حل کند.
ب) نظریات آلبرت بَندورا: این روان‌شناس، پژوهشگر و استاد دانشگاه، دیدگاه‌هایی بدین شرح دارد:
- اجتماع (محیط) در تقویت یا تضعیف خودشایستگی، مؤثر است. خانواده، نخستین محیطی است که کودکان آن را تجربه می‌کنند. فرض کنیم فرزندمان فردا امتحان دارد و ما به‌عنوان مادرش احساس می‌کنیم او دچار نگرانی شده است. در این موقعیت می‌توان کودک را اغوای کلامی کرد؛ یعنی به او تلقین کرد که باهوش است و با موفقیت ازپسِ این امتحان برمی‌آید؛ غافل از آنکه سخنانی از این دست، سبب بروز آسیب‌های فراوان در شخصیت فرزند می‌شود. ازنظر بندورا این اغوای کلامی باید دارای پیام مثبت باشد؛ به‌گونه‌ای که با ذکر برخی پیشنهادها از تلاش کودک حمایت کنیم. پس‌از امتحان نیز وقتی کودک، نمرۀ خوبش را به ما اطلاع می‌دهد، به او بگوییم که چون دیدیم تلاش می‌کرده است، انتظار داشتیم این نمرۀ خوب را به‌دست آورَد؛ نه اینکه چون او ازنظر ما باهوش است، مطمئن بودیم نمرۀ خوبی می‌گیرد؛ بدین صورت، به فرزندمان القا می‌کنیم که علت موفقیتش تلاش او بوده است (اغوای کلامی و پیام مثبت). حال، اگر نتیجۀ امتحان، خوب نبود، چه باید کرد؟ بهترین راهکار در چنین موقعیتی آن است که از فرزندمان بپرسیم حدس می‌زند چه عاملی موجب بروز این مسئله شده و چه ضعف یا مشکلی وجود داشته است؛ سپس به او پیشنهاد می‌کنیم که درصورت نیاز اجازه بدهد به او کمک کنیم. تمام این جمله‌ها ازنوع اغوای کلامی‌اند و هرگز سبب نمی‌شوند فرزندمان آسیب ببیند یا عقب بنشیند. درمجموع، اغوای کلامی، راهکاری بسیار مؤثر است و در این حوزه باید مشخصاً احساس خود را بیان کرد (مانند: من خیلی خوشحالم از اینکه تو موفق شده‌ای نمرۀ خوبی بگیری). اگر خارج از این حیطه، چیزی بگوییم، باید تبعات آن را نیز بپذیریم.
- بیشتر مادران به‌شدت دوست دارند فرزندانشان را در حضور دیگران درمعرض نمایش قرار دهند؛ حال آنکه این کار بسیار نادرست و دالّ بر وجود مشکل شخصیتی در تفکر مادر است. اگر کودک، خودش خواست توانایی‌هایش را نشان بدهد، اشکالی ندارد؛ ولی مادر نباید از فرزند خویش برای اصطلاحاً پزدادن به دیگران استفاده کند. در فضای مدرسه نیز اگر کودک برای نشان‌دادن توانایی‌هایش مقابل جمع کلاس قرار گرفت و نتوانست چنان‌که باید و شاید، به سؤال‌ها پاسخ دهد، بهترین کار آن است که معلم از او بخواهد زمانی دیگر که آمادگی دارد، بیاید و آنچه را فراگرفته است، به کلاس عرضه کند. به‌گفتۀ بندورا، در موقعیت‌های تهدیدآمیز مانند زمانی‌که دانش‌آموز، قادر به پاسخ‌گویی به سؤال‌های معلم نیست، بدن انسان برخی علائم فیزیولوژیک را نشان می‌دهد و مغز آن‌ها را ذخیره می‌کند؛ سپس در موقعیت‌های مشابه که این تهدید تداعی می‌شود، کودک موقعیت جدید و موقعیت قبلی را یکی می‌بیند و درنتیجه، قادر به عرضه‌کردن دانسته‌ها و مهارت‌هایش نیست؛ بنابراین، ادراک شایستگی وی به صفر می‌رسد و او انگیزۀ لازم برای انجام‌دادن کارهایش را ازدست می‌دهد. با توجه به مطالبی که ذکر شد، مادران نباید فرزندانشان را در چنین موقعیتی قرار دهند تا زمینۀ تکرار این تجربۀ ناخوشایند در آینده برای آنان ایجاد شود. اصل، مهارت و توانایی کودک است؛ نه نمایش‌دادن آن مهارت و توانایی در حضور دیگران برای دریافت تأیید یا پاداش از آنان؛ مگر آنکه خود فرزند دوست داشته باشد مهارت و توانایی خویش را به دیگران نیز نشان دهد که آن، بحث دیگری است. هر چیزی که درقبال این نمایش‌دهی به کودک داده شود، ازنظر او پاداش است؛ مگر آنکه به‌صورت یکسان، به تمام کودکانی که در آن موقعیت خاص قرار دارند، چیزی هدیه داده شود. براساس آنچه گفتیم، برانگیختگیِ فیزیولوژیک بر ادراک خودشایستگی اثر منفی می‌گذارد و این مسئله نه‌تنها دربارۀ کودکان، بلکه درخصوص تمام انسان‌ها در دیگر گروه‌های سنّی هم صدق می‌کند.

صوت جلسه

00:00 00:00

فایل های مرتبط

# عنوان دریافت
1 فایل جلسه هشتم دریافت فایل

برای دوستان خود ارسال کنید.

از طریق زیر می توانید این مطلب را برای دوستان خود ارسال کنید.

واتساپ تلگرام